کد مطلب:3831 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:2165

باب اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد
بخش اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد نسبت به خود

(مطالب مربوط به آن ، ضمن شش امر، مورد گفتگو قرار میگیرد):

1- ضرورت و لزوم اخلاص و پاكسازی نیت

نخستین آداب و آئینهای مربوط به معلم و شاگرد كه باید (در امر تعلیم و تعلم ) به عنوان یك امر ضروری و قطعی مورد توجه قرار گیرد این است كه در پویائی از علم و یا بذل و اعطاء آن به دیگران ، دارای خلوص نیت باشند (یعنی باید معلم و شاگرد در مسیر تعلیم و تعلم در جهت هدفی الهی و انسانی گام بردارند، و هیچگونه شوائب انتفاعی و مادی را با این هدف الهی نیامیزند)؛ زیرا محور و كانون ارزش علم و رفتار هر كسی بر قصد و نیت است كه اعمال و رفتار انسان گاهی همچون سفال و كوزه شكسته ای - فاقد ارزش و اعتبار می شود. و گاهی نیز همین اعمال و رفتار در ظل نیت و جهت یابی ، و هدف گیری درست و الهی ، همانند گوهری گرانبها آنچنان دارای ارزش و اعتبار می گردد كه نمیتوان آنرا به علت گرانمایگی ، ارزیابی كرد. و گاهی نیز همین اعمال و رفتار، به خاطر هدف گیریهای نادرست و غیرانسانی به صورت وزر و وبالی بر دوش انسان سنگینی كرده ، و برگه های جرم و گناه فزونتری بر صفحات پرونده اعمال سیاه او اضافه خواهد نمود، اگر چه این اعمال به صورت اعمال واجب و تكالیف حتمی الاجراء او باشد.

بنابراین لازم است كه معلم و شاگرد در اعمال و كوششهای خود صرفا خدا و طاعت از فرمان او و پیراستن خویش (از رذائل ) و ارشاد بندگان خدا به حقایق دین را منظور نهائی خود قرار دهند. آنها نباید در انجام وظائف خویش ، هدف دیگری را در قصد و نیت خود راه دهند؛ یعنی نباید اغراض و هدفهای دنیائی و نادرست و كم ارزشی را - كه موجب لذت و خواری و فرومایگی آنها نزد خدا، و باعث خشم او، و از دست دادن سعادت و نیكبختی جاوید سرای پسین ، و محرومیت از اجر و پاداش دائمی می گردد - در مد نظر گیرند.

اینگونه اهداف و اغراض دنیائی و نادرست و كم ارزش ، عبارتند از: حب مال ، جاه طلبی ، نام جوئی و تشخص ، نمودیابی در میان اقران و همگنان ، برتری جوئی نسبت به همالان ، بالیدن نسبت به برادران ایمانی و امثال آنها از هدفهای نادرستی (كه همت انسانی را دستخوش ابتذال ساخته و انسان را به فرومایگی شخصیت سوق میدهند)، و مآلا اشخاص را به صورت (زیانكارترین افرادی درمی آورد كه مساعی و كوششهای آنان در زندگی ، فاقد جهت یابی و آمیخته با گمراهی و سرگشتگی است و این چنین افرادی می پندارند كه رفتار و كار درستی را در پیش گرفته اند (130)

الف - رهنمودهای قرآن كریم برای ایجاد اخلاص نیت :

آن عامل جامع و اساسی - كه می تواند اخلاص نیت را در رفتار انسان به ثمر رساند - تصفیه و پالایش درون و باطن از هر گونه آلایشها است . به این معنی كه باید انسان سر و باطن خویش را از ملاحظه و توجه به غیر خدا - از طریق عبادت و بندگی او - پاكسازی كند. خداوند متعال در این باره می فرماید:

(( (فاعبدالله مخلصا له الدین الا لله الدین الخالص ) )) (131)

پس خدای را با خلوص نیت در آئین داری ، بندگی كن ، هان ای انسان ! دین و آئین خالص و پاكیزه از آن خدای متعال و برای او است .

و یا اینكه می فرماید:

(( (و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوة و یؤ توا الزكوة و ذلك دین القیمة ) )) (132)

انسانها - صرفا - ماءمور و موظفند كه خدای را با آمیزه اخلاص در دینداری ، و درونی پالایش شده پرستش نمایند، و نماز را به پای دارند و زكوة را بپردازند، - و این است دین و آئین استوار و پایدار و راه راست زندگی انسانی .

خداوند متعال (وصول به مقام سعادت و نیل به لطف و رحمت خویش را بر پایه توحید در عبادت و بندگی ، و تصفیه باطن استوار ساخته ، آنجا كه ) می فرماید:

(( (فمن كان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرك بعبادة ربه احدا) )) (133)

آنكه برای وصول به لطف و رحمت پروردگارش امیدوار است باید رفتار شایسته ای را در پیش گیرد، و هیچ كس و هیچ چیز را در مسیر بندگی پروردگارش ، شریك و انباز او قرار ندهد.

گویند: این آیه درباره افرادی نازل شده است كه در اعمال و رفتار خود، جویای رضای غیرخدا هستند، و برای جلب ستایش مردم به عبادت می پردازند.

خداوند متعال (درباره محرومیت و ناكامی دنیاپرستان از لذات و نعمای اخروی ) می فرماید:

(( (من كان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه ، و من كان یرید حرث الدنیا نؤ ته منها و ماله فی الآخرة من نصیب ) )) (134)

اگر كسی كوشش خویش را در تحصیل فراورده های اخروی مصروف دارد، ما به نفع او بر این فراورده ها می افزائیم . و چنانچه هم و عنایت و اراده خود را در تحصیل فراورده های دنیوی محدود سازد، این هدف را برای او تاءمین می كنیم ، ولی برای او از بهره های آخرت ، نصیبی نخواهد بود.

و نیز چنین می فرماید:

(( (من كان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید، ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا) )) (135)

اگر كسی دنیای شتابنده و زودگذر را هدف زندگانی خود قرار دهد و فقط خواهان آن باشد، ما - بر حسب اراده و مشیت خویش - خواسته های او را با شتاب و سرعت برآورده می سازیم ، ولی در بازپس ، آتش دوزخ را برای او آماده می نمائیم تا با وضعی نكوهیده و حالتی سرافكنده و رانده شده به آن درآید و طعم تلخ آنرا بچشد.





ب - سخنان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) در اهمیت اخلاص نیت :

(ارزش و اعتبار عمل و رفتار هر فردی مطابق نیت و قصد و هدف او است . و كاربرد سود و عوائد اعمال هر انسان صرفا به نیت او وابسته است . اگر كسی (از هرگونه هدفهای انتفاعی مادی بگریزد و) از وادی هدفهای نفسانی هجرت كند و راه وصول به رضای خدا و رسول او و مقصدی الهی و هدفی انسانی ، كوچ و هجرت كرده است . ولی اگر هجرت و گریز او به سوی دنیا انجام گیرد، به دنیائی كه میخواهد (از منافع آن بهره مند گردد و) به آن دست یابد، و یا میخواهد از رهگذر هجرت و كوچیدن خود، به تمایلات جنسی خویش دامن زند و از وجود جنس زن بهره كشی كند؛ هجرت و كوچیدن او به همان هدفهای مبتذل و كم ارزش تنزل خواهد یافت ) (136) .

این حدیث شریف از اصول و قواعد بنیادی اسلام ، و یكی از پایه ها و بلكه نخستین استوانه های تعالیم مقدس اسلام است .

یكی از دانشمندان (درباره ارزش و اهمیت شگرف این حدیث ) می گوید: این حدیث با محتوای جالب آن ، یك سوم علم و معرفتی است (كه باید شاگرد یا معلم ، آنرا ضمیمه اندوخته های علمی خود ساخته و بدینوسیله معارف خویش را تكمیل نمایند).

یكی از فضلاء و دانشمندان برجسته در توجیه این سخن می گوید: اندوخته ها و فراورده ها به مدد دل و زبان و سرانگشتان آدمی بدست می آید (به عبارت دیگر: عوائد و بهره های انسان در زندگانی در سایه جنبش و كوشش درونی و به كمك زبان و به یاری تحرك اعضاء و اندام او به هم میرسد و فراهم می گردد). بنابراین نیت و اراده انسان (كه عبارت از جنبش و تحرك درونی است ) یكی از عوامل سه گانه تحصیل عوائد و اندوخته های بشر می باشد. این عامل درونی بر دو عامل دیگر یعنی زبان و سرانگشتان و اندام انسان ، رجحان و برتری دارد؛ زیرا نیت و اراده انسان - منهای جنبش و تحرك زبان و اندام - مستقلا به عنوان عبادت و بندگی خدا تلقی می گردد، در حالیكه فراورده های زبان و اندام و به عبارت دیگر: گفتار و كردار انسان - منهای نیت و اراده صحیح - فاقد هرگونه ارزش عبادی است . (یعنی اگر گفتار و رفتار انسان ولو در جهت بندگی و با رنگ و چهره عبادت انجام گیرد؛ ولی عاری از قصد قربت باشد، بهیچوجه به عنوان عبادت تلقی نخواهد شد و بهیچگونه پاداش و ثوابی منتهی نخواهد گشت ).

علماء و دانشمندان سلف و جماعتی از رهروان و پیروان آنها با علاقه و دلبستگی شدیدی ، طلیعه كتاب خود را با این حدیث آغاز می كردند تا بدینوسیله به مطالعه كنندگان آثار خود هشدار دهند كه باید (در تمام امور) از حسن نیت و تصحیح عقیدت ، برخوردار بوده ، و نسبت به آن اهتمام ورزیده ، و عنایت خویش ‍ را در شروع به كارها در پاكسازی نیت و اخلاص در اراده معطوف سازند.

باری رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود:

(نیت و جنبش درونی مؤ من از رفتار و تحرك اندام و زبانش بهتر و پرارزش تر است ). و در حدیث دیگری آمده است : (نیت مؤ من از عمل او رساتر و كارسازتر است ) (137) .

(مردم در روز قیامت بر حسب نیت ها و اراده های خویش ، محشور می گردند)(138) .

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) با روایت از جبرئیل (علیه السلام )، و او از خدای (عز و جل ) چنین آورده كه خداوند متعال فرموده است : (اخلاص ‍ و پالایش قصد و نیت یكی از اسرار من می باشد كه در دل بندگان محبوب خویش به ودیعت نهاده ام )(139) .

(برای آنكه به اهمیت و ارزش نیت انسان پی ببریم و بدانیم كه اعمال و رفتار انسان ، چگونه بوسیله نیت و اراده او ارزیابی می شود، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود):

(نخستین كسی كه در روز قیامت مورد محاكمه و داوری قرار می گیرد و به زبان او حكم صادر می شود، عبارت از كسی است كه در دنیا به شهادت رسید. (چنین شخصی را می آورند) و نعمتهائی را كه در دنیا به وی ارزانی شده است بدو معرفی كرده و به رخ او می كشند، او نیز نعمتهای ارزانی شده را شناسائی كرده (و بدان اعتراف می كند). سپس به او می گویند: در ظل این نعمتها چه كاری را در دنیا صورت داده ای ؟ می گوید: خدایا در راه تو به جهاد و پیكار با دشمنان دین برخاستم با آنگاه كه به درجه شهادت نائل شدم . به او می گویند: دروغ می گوئی ؛ زیرا تو با این منظور و هدف به جهاد قیام نمودی تا دیگران درباره تو بگویند: (او مردی دلیر و باشهامت بوده است ). مردم نیز اجر و پاداش تو را پرداختند و شهامت تو را بر زبان راندند (یعنی تو به قصد پاداش ‍ لسانی مردم به جهاد برخاستی و آنها نیز درباره تو و این هدف تو، دریغ نكردند و اجر تو را تواءم با تمجید و تجلیل به تو تسلیم كردند. بنابراین آیا تو می توانی - با وجود آنكه غیر خدا را در قصد و هدف خویش در مد نظر گرفته ای - از خدا درخواست اجر و پاداش نمائی ؟!) لذا خداوند متعال فرمان میدهد كه وی را به رو درافكنند و بر روی زمین بكشند تا در میان آتش دوزخ افتد.

سپس شخص دیگری را احضار می كنند كه در دنیا به دانش آموختن و یا تعلیم آن به دیگران و نیز تلاوت قرآن كریم ، سرگرم بوده است . آنگاه نعمتهائی كه در دنیا از آنها برخوردار بوده به وی عرضه می كنند. او نیز آنها را شناسائی كرده و بدآنها اعتراف می نماید. سپس به وی می گویند: چه كاری در دنیا و در سایه این نعمتها انجام داده ای ؟ پاسخ می دهند كه در دنیا به دانش اندوختن و تعلیم آن به دیگران و تلاوت قرآن مشغول بوده ام ، و در این رهگذر تو را می جستم و هدفم ، تو بوده ای . ولی به وی می گویند: دروغ می گوئی ، زیرا تو از آن جهت به تعلم و تعلیم و تلاوت قرآن دست یازیدی كه مردم ، ترا به عنوان یك عالم و دانشمند تلقی كرده و دیگران درباره تو بگویند كه قاری قرآن می باشی . مردم نیز (اجر و پاداش نیت ترا پرداختند) و گفتند: تو قاری قرآن و عالم و معلم دیگران بوده ای . (بنابراین به چه جهت و روی چه اساسی از خدا توقع اجر و پاداش را داری ؟! مگر نه این است كه تو علم و دانش را برای غیر خدا اندوختی و آموختی و با هدفی بیگانه از خدا به تلاوت قرآن قیام نمودی ؟!) لذا دستور میدهند كه او را به چهره بر روی زمین بكشند با آنگاه كه در میان آتش دوزخ ، افكنده شود)(140) .

(اگر كسی در طی تحصیل علم و دانشی - كه باید آنرا به منظور كسب رضای خدای (عز و جل ) فراگیرد - جویای هدفی دیگر باشد، و بخواهد از طریق علم و دانش فقط به اغراض دنیوی دست یابد؛ نمیتواند در روز رستاخیز بوی خوش بهشت را نمی یابد) (141) (یعنی آنچنان از بهشت بیگانه می گردد كه از آن اثری نخواهد یافت ).

(اگر كسی علم را برای غیر خدا فراگیرد یعنی غیرخدا را هدف علم آموزی خویش قرار دهد، جایگاه او از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد).

(اگر كسی علم و دانش را از آنجهت فراهم آورد كه بخواهد با دانشمندان دیگر بستیزد، و یا بر سفیهان و سبك مغزان بتازد و درافتد، و یا آنرا وسیله جلب نظر مردم به خویشتن قرار دهد، باید جایگاه و ماءوای خود را از آتش دوزخ فراهم آورد.(142)

(علم و دانش را با این اهداف (بی ارزش ) نیاموزید كه با سفیهان و نابخردان درافتید، و با دانشمندان به جدال و ستیز برخیزید، و یا نظر مردم را به خود معطوف سازید؛ بلكه در گفتار خویش ، پویای همان اهدافی باشید كه در پیشگاه خداوند متعال و در نزد او قرار دارد؛ زیرا آنچه نزد خدا است پایدار و فناناپذیر است ؛ چون خدا، باقی و پایدار می باشد، و ماسوای آن دستخوش فنا و نابودی است . باید شما آبشخورهای حكمت و چراغهای فروزان هدایت ، ملازم خانه های خویش (همچون فرش و بساطی ستبر كه در خانه گسترده و افتاده است ) بوده و مانند مشعلهای تابناك در شب تاریك و دیجور، دل زنده و كهن جامه و ژنده پوش باشید كه میان اهل آسمان ، معروف و در میان اهل زمین ، گمنام زیست كنید) (143) .

(اگر كسی چهار چیز را هدف دانش آموختن خود قرار دهد، موجبات ورود به آتش دوزخ را برای خویش فراهم می نماید:

باین معنی كه از رهگذر عالم بودن بخواهد:

1- بر دانشمندان مباهات ورزد.

2- با سفیهان و نابخردان بستیزد.

3- توجه و انظار دیگران را به خود جلب نماید.

4- از امراء و دولتمردان ، (مال و ثروتی ) اخذ كند) (144) .

(اگر كسی ضمن ازدیاد مایه های علمی ، بر مراتب علاقه و دلبستگی خویش به دنیا بیفزاید (این دلبستگی فزاینده او به دنیا) موجب می شود كه بیش از پیش ‍ از خداوند متعال ، فاصله گرفته و بر مراتب بعد و دوری خود را از او بیفزاید) (145) .

(هر علم و دانش و آگاهی - برای هر فردی - باری سنگین و وزری ننگین است ، و در روز قیامت بر شانه او فشار می آورد، مگر آن علمی كه بر طبق آن عمل شود و انسان ، رفتار خویش را با آن هماهنگ سازد) (146) .

(در روز قیامت ، عذاب و شكنجه عالم و دانشمندی كه علم او به وی سود نرساند و عملا از آن نتیجه نگیرد، از عذاب تمام مردم دیگر سخت تر و طاقت فرساتر خواهد بود) (147) .

(قضیه و مثل دانشمندی كه راه و رسم خیر و نیكی را به مردم می آموزد و خویشتن را فراموش می كند و بخود نمی پردازد، همانند فتیله ای است كه به دیگران روشنائی می بخشد، و خود را سوزانده و تباه می گرداند) (148) .

در حدیث دیگری چنین آمده است كه :

(مثل چنین دانشمندی مثل چراغ است (چراغی كه خود می سوزد و تباه می گردد؛ ولی به دیگران بهره و روشنائی میرساند).

(علماء و دانشمندان این امت ، دو تیره اند:

1- دانشمندانی كه از علم و آگاهی خود سودمند می گردند، آنرا بدون چشم داشت (به هدفهای دنیوی ) و عاری از هر گونه آزمندی و صید طعمه و سودجوئی ، در اختیار دیگران قرار می دهند، برای چنین دانشمندانی همه جانداران عالم - اعم از ماهیان دریا و جانوران خاك زی و پرندگان و مرغان هوا - از خداوند متعال ، رحمت و آمرزش را درخواست می كنند. آنان با جلال و شكوه ویژه ای در پیشگاه خداوند متعال حضور می یابند؛ و در حالیكه بزرگی و سروری و شرف در سراپای وجود آنها به چشم می خورد، محشور می گردند. و در پیشگاه خداوند حضور می یابند و با پیامبران و فرستادگان خدا همره و همدم اند.

2- و دانشمندانی كه خداوند؛ آنانرا از علم و آگاهی برخوردار ساخته است ؛ ولی از تعلیم و ارشاد دیگران دریغ می ورزند. و به شرطی ، علم و آگاهی خود را در اختیار دیگران قرار می دهند كه عوض و نفع مادی از رهگذر آن ، عاید آنها گردد. و بالاخره با چشم داشت به سوی منافع مادی و با روح آزمندی و صید طعمه ، حاضرند دیگران را تحت تعلیم و ارشاد خویش قرار دهند. چنین دانشمندانی با لگام و دهان بندی آتشین - در روز قیامت - میان مردم پدیدار می گردند. و منادی بانگ برمی آورد و به مردم می گوید: اینان كسانی بودند كه در دنیا - جز با هدف انتفاعی و سودجوئی و آزمندی و بالاخره اغراض دنیوی - از تعلیم دیگران دریغ می ورزیدند. چنین دانشمندانی بدینسان در روز رستاخیز شكنجه می شوند تا آنگاه كه مردم و یا خود آنها از محاسبه و بازپرسی در دادگاه الهی فارغ شوند) (149) .

(اگر كسی علم و آگاهی خویش را كتمان نماید، و از نشر و تعلیم آن به دیگران دریغ ورزد، خداوند متعال بر چهره او لگامی (آتشین ) افكند) (و بدینسان او را معذب و ذلیل می سازد).

(علم و دانش بر دو گونه است :

1- علمی كه به قلب و درون انسان راه یافته (و روح انسان را سامان می دهد). چنین علمی می تواند نافع و سودمند افتد.

2- علمی كه بر سر زبان متوقف مانده (و به دل و درون انسان رسوخ نكرده ) است . اینگونه علم و دانش ، به صورت حجت و دلیل كوبنده خدا نسبت به افراد بشر، درمی آید) (150) (كه در روز قیامت ، نكبت و مقهوریت و خواری را برای صاحب آن به ارمغان می آورد).

(من نسبت به امت مسلمان و پیروان خودم اعم از مؤ من و مشرك ، بیم و هراسی ندارم ؛ زیرا ایمان و اعتقاد مؤ من ، از او نگاهبانی می كند، و كفر و انكار و ناسپاسی مشرك ، موجبات قلع و قمع او را فراهم می آورد.

من از منافق و فرد دورو، سخت بیمناك هستم كه زبانش گویا و آشنا، و به اصطلاح زباندان و عالم است . مطالبی را بر زبان جاری می سازد كه شما آن را به عنوان كار خوب می شناسید. ولی از لحاظ عمل ، دست به كارهائی می زند كه شما آنها را زشت تلقی می كنید) (151) (یعنی خوب حرف می زند و حرف خوب می گوید، ولی عملا زشت كردار است . من بر امت خود از چنین عالم منافق و گرفتار دوگونگی شخصیت سخت هراس دارم ).

(بیشترین ترس و بیم من بر شما ملت مسلمان - پس از درگذشتم - از كسی است كه - علیرغم علم و زباندانی و كارآئی در سخن و گفتار - مردی منافق و اسیر دوگانگی شخصیت است ) (152) (و میان گفتار و رفتار او هماهنگی و همسانی به چشم نمی خورد و فقط دانش او زبانی می باشد).

(بدترین بدترها، علماء و دانشمندان بدسیرت و زشت سریرتند. و خوب ترین خوب ترها، همان دانشمندان برگزیده و پاك سیرت می باشند)(153) .

(اگر كسی مدعی علم و دانش گردد و بگوید: من دانشمند می باشم (بدانید) كه او جاهل و نادانی بیش نیست ) (154) .

(دین و آئین الهی آنچنان پدیدار و گسترده گردد كه از پهنه دریاها بگذرد و دریاها در راه خدا ژرفای خود را برای علم و دانش و دین و آئین الهی آماده پذیرائی می سازند و علم در عمق آنها نفوذ پیدا می كند (و یا آنكه دریاها در راه دین فروهشته گردند). سپس از پس شما گروه هائی پدید می آیند كه قرآن را تلاوت كنند و مدعی شوند كه ما قاری قرآنیم (و در ادعای خود، چنان بلندپروازند كه می گویند): آیا در دنیا و جهان ، كسانی وجود دارند كه از لحاظ آشنائی به قرائت قرآن و فقاهت و بینش دینی و علم و دانش ، بر ما فزونی داشته باشند؟!

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) پس از چنین بیانی ، رو به اصحاب و یاران خود كرده و فرمود: آیا از میان این گروه پرمدعا، انتظار خیر و نیكی را دارید؟ عرض كردند: نه . حضرت فرمود: این گروه بی خاصیت ، از مردم همین امت مسلمان هستند (و ادعای مسلمانی دارند)، اینان هیزم آتش دوزخ خواهند بود) (بنگرید به : كنزالعمال 10/212).

ج - احادیث شیعی درباره خلوص نیت

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ):

كلینی به اسناد خود از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) آورده است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (دو گروه از مردم جامعه بشری آنچنان همواره گرسنه اند كه بهیچوجه اشباع و سیر نمی گردند:

1- كسانی كه پویای مال و طالب ثروت اند.

2- كسانی كه جویای علم و خواهان دانش می باشند.

اگر كسی در این دنیا به آنچه برای او حلال و مباح می باشد، بسنده و قناعت كند، سالم و تندرست و با خاطری آسوده و درونی سالم زیست می كند؛ ولی اگر كسی بخواهد از راههای ناروا (به حطام دنیوی و مال و مكنت ، دست یازی كند و) به هدفهای مادی برسد، موجبات هلاك و نابودی (و اضطراب درونی و تشتت خاطر) خویش را فراهم می آورد، مگر آنكه به خود آید و به خدای خویش بازگردد و از گذشته خود توبه نماید.

هرگاه كسی علم و دانش را از افراد درخور و شایسته ، فراگیرد و عملا پای بند به آن باشد راه نجات و رهائی خویش را از آتش دوزخ تدارك دیده (و از هرگونه گزند روحی و معنوی در دنیا و آخرت مصون خواهد بود)؛ ولی اگر هدف او در فراگیری علم ، عبارت از مطامع دنیوی باشد باید حظ و بهره خود را صرفا در دنیا بجوید) (155) (بنابراین نباید در انتظار اجر و پاداش اخروی باشد).

امام باقر (علیه السلام ):

و نیز همان كلینی ، حدیثی با اسناد خود از امام محمد باقر (علیه السلام ) در كتاب (الكافی ج 1 ص 59) آورده است كه محتوای آن ، چنین می باشد:

(اگر هدف طالب علم (با اغراض هوس آمیز، آلوده گردد) و بخواهد با مایه علمی و حربه علم ، بر علماء و دانشمندان مباهات ورزد، با سفیهان و سبك مغزان بستیزد، و یا انظار مردم را به خود جلب نماید، جایگاهش از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد. (باید متوجه باشیم :) ریاست و سرپرستی صرفا درخور افرادی است كه دارای شایستگی كافی هستند).

امام صادق (علیه السلام ):

همان كلینی (رضوان الله علیه ) با اسناد خود از امام صادق (علیه السلام ) آورده است كه فرمود:

(اگر كسی در تحصیل حدیث (آشنائی به ماءخذ آئین و اعتقادات دینی ) منافع دنیوی را هدف قرار دهد، حظ و بهره ای در آخرت عائد او نخواهد شد؛ ولی اگر هدف او در فراگرفتن سنت و حدیث - (كه خود از منابع اساسی شریعت اسلامی است ) - عبارت از خیر و نیكبختی اخروی و معنوی باشد، خداوند نیز خیر و سعادت دنیا و آخرت را به وی ارزانی خواهد كرد(156) .

(اگر احساس نمودید كه عالم و دانشمندی به دنیا دلبستگی شدید دارد، نسبت به او درباره دین و آئین خود بر حذر بوده و او را نسبت به دینتان متهم سازید (و یكپارچه تسلیم عقائد او نشوید، و به راستین بودن او دل نبندید)، زیرا هر كسی كه چیزی را دوست میدارد و خاطر خویش را بدان سرگرم میسازد، اهتمام و عنایت او به صیانت و نگاهبانی همان چیز مبذول و محدود بوده و گرد همان می گردد) (157) .

حضرت صادق (علیه السلام )، سپس فرمود: خداوند به داود پیامبر (علیه السلام ) وحی نمود كه : (عالم و دانشمند شیفته و فریفته دنیا را میان من و خودت واسطه قرار مده ؛ زیرا چنین دانشمندی ترا از راه محبت و عشق به من بازمیدارد. اینگونه دانشمندان ؛ قطاع الطریق و راهزنانی هستند كه راه را بر بندگان خواهان من ، می برند و مسدود می سازند. كمترین و ناچیزترین رفتاری را كه من با آنان در پیش خواهم گرفت ، این است كه حلاوت و شیرینی و گوارش ‍ مناجات و نیایشم را از دلهای آنان بیرون می كشم ) (158) .

همان امام (علیه السلام ) از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) روایت كرده است كه فرمود:

(فقهاء و دانشمندان واجد بینش دینی ، نمایندگان امین انبیاء و پیمبران و نائبان و فرستادگان خدا هستند؛ البته تا آنگاه كه در منجلاب مطامع دنیوی غوطه ور نشوند، و حرفه دنیاداری را در پیش نگیرند. عرض كردند یا رسول الله ، فقهاء و دانشمندان ، چگونه و با چه كیفیتی در دنیا و مطامع آن ، غوطه ور می گردند؟ فرمود: آنگاه كه از كارهای سلطان و پادشاه زمان پیروی كنند، (ناگزیر به دنیا روی آورده و در مزبله آزمندی های مادی آلوده می شوند).

اگر متوجه شدید كه فقهاء و دانشمندانی چنین راه و رسمی را پیشه خود ساخته اند نسبت به دین و آئین خویش كاملا از آنان برحذر باشید) (159) ؛ (چون ممكن است اینان ، جان و شیره دین و ایمان شما را - همچون راهزنان - از قلب و دلتان بربایند).

گروه بندی طالبان علم و دانشجویان :

از همان امام صادق (علیه السلام ) چنین روایت شده است كه فرمود: طالبان علم و دانشجویان به سه گروه تقسیم می شوند؛ لذا بایسته است كه خود آنها و ماهیت و مشخصات ظاهری و باطنی آنان را شناسائی كنید:

1- گروهی از آنجهت ، طالب علم اند، كه میخواهند - با تحصیل آن - سفاهت و سبك مغزی و فخر و مباهات به دیگران ، و ستیز و درگیری با رقیبان و همالان را پیشه خود سازند.

2- گروهی دیگر كه هدف آنان در تحصیل علم ، عبارت از فزون جوئی و دست یازی به مقام و منصب و تكبر و خود بزرگ بینی ، و خدعه و نیرنگ كاری می باشد.

3- گروه سوم ، دانشجویانی هستند كه بخاطر كسب بینش دینی و نیز عمل و رفتار بر طبق موازین آن ، جویای دانش و پویای علم اند.

نتیجه :

الف - گروه اول ، كه (عالم نمایانی ) نادان هستند، افرادی ستیزه جو و آزاردهنده می باشند و میخواهند با تظاهر به مذاكره علمی و اظهار حلم و بردباری ، در محافل و در حضور مردم سخن گویند. (و در كمین آن هستند كه ضمن صحنه سازی ) و در زیر ماسك خشوع و پارساجامگی ، پیشخوانی كنند و زبانزد مردم گردند، در حالیكه از هر گونه تقوی و پارسائی ، عاری و تهی می باشند.

خداوند متعال به خاطر همین صحنه سازیها، اندرون بینی آنها را در هم كوبیده و استخوان سینه شان را در هم می شكند و پاره پاره می سازد (و سرانجام ، آنها را در سر جای خود می نشاند).

ب - گروه دوم كه اهل دست درازی و ترفع و حیله و نیرنگ می باشند، افرادی خائن و متملق اند كه با نیرنگ و چاشنی چاپلوسی ، بر رقیبان و همگنان ، ترفع و دست یازی و فخر می نمایند. و نسبت به مالداران و دولتمندان فرومایه تر از خود، (آنهم عاری از هرگونه قصد قربت ) اظهار فروتنی می نمایند.

اینان شهد و حلوا و طعمه های گوارای مالداران را می بلعند، و در جهاز گوارش خود هضم می كنند؛ ولی (ضمن آن ) دین و آئین خود را در هم می كوبند. خداوند متعال به كیفر چنین انحراف و انحطاطی ، آنانرا خامل و گمنام كرده و در میان مشخصات و عوامل ناموری علماء و دانشمندان واقعی ، آثار و نشانه های آنها را محو و نابود می سازد. و سرانجام بی نام و نشان خواهند گشت .

ج - گروه سوم كه به حق ، صاحب فقه و بینش و آگاهی و اهل عمل به موازین آگاهیهای خود می باشند، همواره گرفتار هم و غم و اندوه شدید و بیداری شب هستند بگونه ای كه تحت الحنك به كلاه خویش بسته (و انزواء اختیار كنند) و در تاریكی شب به عبادت برخیزند. و در حالیكه بیمناك و خواهان و هراسان هستند عمل می كنند، سرگرم كار خود می باشند، و از مردم شناسی بهره ای كافی دارند. (به همین جهت ) از مطمئن ترین برادران دینی خود بیمناك هستند (كه مبادا بوسیله همین دوستان مصالح دنیا و آخرت ، دین و ایمانشان مورد دستبرد افكار و آراء واهی آنها قرار گیرد). خداوند متعال (به جای اینهمه رنجها و شكنجه های روحی كه علماء واقعی با آنها درگیر هستند) پایه های وجودشان را استوار داشته (و در سایه لطف و مرحمت خویش ، نیازهای آنها برآورده ساخته ) و آنانرا در روز رستاخیز در پناه امن و حمایت خود قرار میدهد) (160) .

امام باقر (علیه السلام ) و سخنان او در رده بندی علماء و دانشمندان :

صدوق (رحمه الله ) در كتاب (الخصال ) روایتی با اسناد از امام باقر (علیه السلام ) نقل كرده است (كه ضمن آن ، علماء و دانشمندان به هفت رده و طبقه تقسیم شده اند):

1- (دسته ای از علماء و دانشمندان (محتكرانی بیش نیستند) و دوست دارند كه اندوخته های علمی خود را ذخیره نمایند، و نمیخواهند مایه های علمی آنها را در اختیار دیگران قرار گیرد. چنین دانشمندانی در نخستین قعر آتش دوزخ ، جای دارند.

2- گروهی دیگر از اندرز دیگران و نصایح اخلاقی ناصحان ، بیزارند (و نمی خواهند زیر بار موعظه دیگران قرار گیرند)؛ ولی در پند و موعظه دیگران سختگیری می كنند. اینان در دومین ژرفای دوزخ ، ماءوی دارند.

3- برخی از علماء (سوداگران و تجارت پیشه اند و) صلاح و سود خود را در آن می بینند كه مالداران و دولتمندان و ارباب منصب و مقام و طبقه اشراف و كاخ نشینان را از معلومات و معارف خویش بهره مند سازند (و حرفه تعلیم خود را در اینگونه طبقات محدود نمایند)، و چنین معتقدند كه افراد بینوا و تهی دست و كوخ نشینان را در محدوده علم و دانش ، جائی نیست . چنین دانشمندان (بی وجدان و تجارت پیشه ) در سومین عمق جهنم مسكن دارند. 4- فرقه ای از دانشمندان ، راه و رسم جباران و پادشاهان را در علم خویش ، پیشه خود ساخته ، به گونه ای كه اگر بر آنها ایراد گیرند و در اداء حق آنها (از لحاظ احترام و مطامع دنیوی ) كوتاهی شود، خشمگین گردند. اینگونه علماء در چهارمین ژرفنای آتش دوزخ جای دارند.

5 - برخی از دانشمندان ، جویای گفته های یهود و نصاری هستند (همچون زمان معاصر كه برخی از دانشمندان به گفته های غربی ها استناد می جویند) تا بدینوسیله معلومات و معارف خویش را آبرومندانه تر و فزونمایه تر و مفصل تر جلوه دهند (و به اصطلاح : حدس و تفطن های علمی خود را از رهگذر اطلاعات مخدوش و محرف دانشمندان یهود و نصاری تقویت و تاءیید كنند، و در این مسیر، حجم گفته های خویش را افزایش دهند) این فرقه از دانشمندان در پنجمین قعر دوزخ جای گیرند. (161)

6- دسته دیگری از دانشمندان (اهل عرض اندام هستند) و خویشتن را در منصب فتوی و صدور حكم دینی قرار می دهند، (و این منصب را به رخ دیگران می كشند) و به مردم می گویند: پرسشهای دینی خود را با من در میان گذارید. در حالیكه احیانا ممكن است اینگونه دانشمندان اطلاع درستی در مورد هیچ مساءله ای نداشته باشند (و با آنكه گرفتار جهل و گمرهی هستند میخواهند همچون نابینائی ، عصاكش كوری دگر شوند). خداوند متعال چنین افراد صحنه پرداز و خودآرا و اساسا هر فرد متكلف را (كه با تكلف و خروج از موضع طبیعی ، در صدد خودنمائی برمی آید) به هیچوجه دوست نمیدارند. این طبقه از دانشمندان در ششمین درجه ژرفای جهنم قرار گیرند.

7- جماعتی از علماء و دانشمندان (گرفتار افزارگرائی هستند!) و میخواهند علم و دانش را وسیله مردانگی و سرفرازی و اندیشمندی خویش قرار دهند (تا از این رهگذر به عنوان فردی عالم و اندیشمند، مورد احترام دیگران قرار گرفته و دانش خویش را نردبانی برای ارتقاء به این هدف و نخوت و تظاهر به مردانگی و عقل ، سازند). جای چنین دانشمندان (فرصت طلب و نامجوی )، هفتمین قعر آتش دوزخ می باشد) (162) .

د - راه و رسم اخلاص نیت در سخنان بزرگان و راهبران دینی :

خضر (علیه السلام ):

از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) چنین روایت شده است كه فرمود:

(موسی (علیه السلام ) با خضر (علیه السلام ) برخورد كرد و به او گفت : مرا نصیحت و سفارش فرما. خضر گفت :

ای طالب علم ! باید بدانی كه گوینده ، كمتر از شنونده ، گرفتار ملال خاطر و خستگی روحی می گردد. بنابراین - آنگاه كه با همنشینان خود سخن می گوئی (با پرگوئی و زیاده روی در گفتار)، آنانرا خسته و ملول نساز.

ای موسی ! بدان كه قلب تو، ظرف و جایگاهی پذیرا برای مواد مختلف می باشد. بنگر كه این ظرف را با چه مایه ها و موادی آكنده می سازی .

دنیا را بشناس و آنرا در پس پشت خویش قرار ده (و از آن بگذر و عبور كن )؛ زیرا دنیا نمیتواند خانه و جایگاه پایداری برای تو باشد. دنیا صرفا وسیله و ابزاری برای رسیدن به كمال روحی و معنوی است تا بندگان الهی توشه خویش را از این گذرگاه برای معاد و توقفگاه همیشگی خود بردارند.

ای موسی ! خویشتن را برای صبر و استقامت آماده ساز تا به مقام حلم و خویشتن داری نائل گردی . احساس و درك لذت تقوی و پرهیزكاری را در قلبت بیدار ساز تا به علم و آگاهی دست یابی . نفس سركش خود را با حربه بردباری و شكیبائی تمرین ده و آنرا بدینوسیله مقهور ساز تا از گناه و جرم رهائی پیدا كنی .

ای موسی ! اگر خواهان علم و دانش هستی باید خویش را برای پذیرائی از علم هر چیزی فارغ و آسوده خیال سازی ؛ زیرا علم و دانش صرفا از آن كسی است كه خود را فارغ از هر چیزی ، در اختیار آن قرار دهد.

زیاده از حد سخن مگو، و آنچنان یاوه سرائی مكن ؛ زیرا پرگوئی و یاوه سرائی دانشمندان ، آنانرا در نظر دیگران خوار و زشت جلوه می دهد و موجب می گردد كه بدیها و زشتیهای درونی نابخردان ، آشكارا بروز نماید. بر تو است كه جانب اقتصاد و اعتدال در سخن گفتن را رعایت كنی ؛ چون اعتدال در سخن گوئی نمایانگر موفقیت و نشانه حكمت و صواب اندیشی انسان است .

از نادان دوری گزین ، و از آنان روی گردان باش ، و در برابر نابخردان و سبك مغزان ، حلم و خویشتن داری را در پیش گیر؛ چون حلم و خویشتن داری از مزایای برجسته و ارزشمند صبرپیشه گان و زیور دانشمندان است .

آنگاه كه فرد نادانی ترا دشنام گفت ، با نرمش و آرامی در برابر دشنام او سكوت اختیار كن ، و با حزم و احتیاط از او جدا شو؛ زیرا جهل و ندانم كاری او نسبت به تو و دشنامی كه نثار تو كرده است بیش از آن می باشد كه به تو اظهار نموده است . (بنابراین با سكوت و فاصله گرفتن محتاطانه خود از او، كمتر زیان مند میگردی ).

ای پسر عمران ! دری را كه نمیدانی چه چیزی آنرا بست و به طرز بستن آن آشنائی نداری ، مگشا. و نیز دری را مبند كه نمیدانی چه چیزی آنرا گشود و باید به چه كیفیت آنرا باز كرد.

ای پسر عمران ! كسی كه دلبستگی و گرسنگی و طمع او نسبت به دنیا در هیچ حد و مرزی متوقف نمی گردد، و رغبت و گرایش او به دنیا پایان نمی گیرد و نمی گسلد، چگونه می تواند عابد خدا بوده و خویشتن را بنده خدا بداند؟ او كه خود را فرومایه می سازد و به حقارت حال خود واقف است ، و خدای را در سرنوشت خویش متهم می كند (و به تقدیر و مشیت او راضی نیست ) چگونه می تواند زاهد، و دارای خوی پارسائی و بی اعتنائی به دنیا باشد؟!.

ای موسی ! معارف و معلومات را با این هدف بیاموز كه بر طبق موازین آن عمل كنی . نباید هدف تو در تعلیم علم به دیگران ، در سخن گفتن و حرف زدن ، محدود بماند؛ زیرا نتیجه آن این است كه خویشتن را تباه ساخته و از رهگذر تباهی خود، دیگران را در مسیر نور هدایت قرار دهی )؛ (ولی خود از این نور، بی بهره بمانی ).

عیسی (علیه السلام )

عیسی (علیه السلام ) (به یاران خود) فرمود: (شما نیروی خود را برای تاءمین نیازهای دنیوی بكار میدارید، در حالیكه روزی شما بدون مساعی (و كوشش های خارج از اندازه شما) تاءمین شده است . لكن برای آخرت (آنچنان كه باید و شاید) نمی كوشید؛ در حالیكه تاءمین روزی آخرت جز در سایه عمل و كوشش شما میسر نیست .

شما عالمان و دانشمندان بدی هستید، چون مزد خویش را دریافت می دارید ولی علمتان را ضایع و تباه می سازید. (شما مزدوران خدا باید متوجه باشید) كه ممكن است صاحب كار قریبا از عمل جویا گردد، و بدانید آن لحظه ای كه او از شما درخواست عمل می كند به زودی فرا می رسد، و شما نیز قریبا از این دنیای پهناور به تنگنای تیره گور منتقل می گردید. (آنگاه در برابر این مطالبه و درخواست چه خواهید گفت ؟) خداوند متعال شما را از جرم و گناه به همان كیفیت و با همان تاءكیدی نهی می فرمود كه به شما فرمان داد تا روزه گیرید و نماز را به پای دارید.

چگونه می توان كسی را - كه اوضاع و شرایط روزی و رزق او، وی را به خشم آورده است - عالم و دانشمند دانست . و آنكه مقام و منزلت خویش را حقیر و پست می سازد، نام اهل علم را بر وی اطلاق كرد، در حالیكه خود میداند كه اوضاع و شرایط زندگی او پا به پای علم و قدرت الهی تعیین شده است ؟

آیا كسی كه خود خدای را در سرنوشت زندگانی خویش ، متهم می سازد و به هیچ چیزی - كه در زندگانی خود با آنها مواجه است - راضی نمی گردد، چگونه می تواند خود را در شمار اهل علم به حساب آورد؟.

آیا آنكه دنیایش در دیدگاه او بر آخرت رجحان دارد و به خود دنیا روی آورده (و از آخرت روی گردان است ) و به عوامل زیان بخش به معنویاتش بیش از عوامل سودمند به شخصیت معنوی و انسانی خویش ، اقبال و علاقه و دلبستگی دارد، چگونه می تواند در عداد اهل علم قرار گیرد؟.

آیا می توان عنوان عالم را بر كسی اطلاق كرد كه به منظور شهرت و نام آوری ، سخن می گوید؛ ولی خود جویای عمل و رفتار، بر طبق گفتارش نمی باشد؟ (163) ).

(آری به این گروهها نمی توان عنوان علماء و اهل علم را اطلاق نمود. و به هیچوجه ، شایستگی دریافت چنین عنوان و نشانی را دارا نیستند).

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود:

وای بر دانشمندان بدسیرت ، كه آتش دوزخ بر آنها درآید و آنها را بریان سازد و بسوزاند و برای آنها برافروخته گردد. سپس فرمود: چقدر سخت و طاقت فرسا است بار گران و قوت روزانه دنیا و آخرت چنین مردمی ؟ اما از لحاظ مؤ نه و هزینه زندگانی دنیا؛ چون دستت را به چیزی از دنیا دراز نكردی جز آنكه دیدی فاسق و گناهكاری پیش از تو، به آن دست یافته و بدان پیشدستی كرده است . و اما از نظر مؤ نه آخرت ؛ زیرا تو در آخرت ؛ یارانی برای خویش ‍ نمی یابی كه در تاءمین توشه و هزینه آخرت تو، یاری ات دهند) (164) .

از ابی ذر غفاری (رضوان الله عنه ) چنین آورده اند كه گفت : اگر كسی علمی از علوم و معارف مربوط به آخرت و انسانیت را فراگیرد، و بخواهد از رهگذر آن به یكی از اغراض دنیوی دست یابد، یعنی آنرا وسیله نیل به هدفی از اهداف دنیوی قرار دهد، (حتی ) بوی بهشت به مشام وی نخواهد رسید و نمیتواند اثری از بهشت را برای خویش بیابد(165) ).

ه‍- شیطان برای از میان بردن اخلاص دانشمندان همواره در كمین است

مقام و منزلت اخلاص و پاكی نیت ، بسی گرانقدر و در عین حال پرمخاطره و دارای اهمیت فراوانی می باشد. اخلاص دارای معنی و مفهوم دقیقی است كه ارتقاء به قله آن ، سخت دشوار و ناهموار است به این معنی كه اگر كسی پویای مقام عالی اخلاص باشد، به بررسی دقیق و اندیشه درست و استوار و جد و جهد كافی نیاز دارد. چرا چنین نباشد؛ زیرا اخلاص و پاكیزگی نیت ، مدار قبولی اعمال انسان است . پاداش اعمال انسان بر پایه اخلاص و كیفیت اراده او مبتنی و استوار می باشد. ثمره و بازده عبادت عابدان و پارسایان ، و رنج و زحمت دانشمندان ، و كوشش مجاهدان راه خدا بر محور اخلاص و كیفیت اراده آنان پایدار (و ارزیابی ) می گردد.

قلت اخلاص برخی از علماء:

اگر انسان با خود بیندیشد و در خویشتن فرو رود و حقیقت و ماهیت رفتار خود را تفتیش و بازرسی كند، می بیند كه آمیزه اخلاص ، دراعمال و رفتار او، اندك و ناچیز می باشد. اما شائبه های فساد در عقیدت ، به اعمال او روی آورده و عوامل مخل به اخلاص ، در رفتار او رو به تزاید و تراكم نهاده است . و بخصوص ‍ كسانی كه دارای عنوان عالم و دانشمند، و دانشجو و متعلم هستند (بیش از دیگران در معرض هجوم این عوامل مخل به اخلاص قرار دارند)، و بالاخص كه انگیزه عمومی طلاب و دانشجویان و نیز اهل علم - در آغاز كار - از مجموعه ای (از شوائب دنیوی و مادی ، فرم یافته است ) كه عبارتند از: جاه طلبی ، مال اندوزی ، نام آوری ، لذت برتری جوئی ، دلخوشی و شادمانی به مقام و منصب رهبری و داشتن پیروان زیاد، و برانگیختن مدح دیگران و جلب سپاس و ستایش مردم ، به سوی خود.

نیرنگهای حق بجانب شیطان : گاهی شیطان (نیز به مدد این انگیزه ها برمی خیزد) و علاوه بر آن ، آنان را دچار اشتباه می سازد (و علیرغم وجود چنین انگیزه های سخیفی ، آنها را وسوسه می كند) و می گوید: هدف شما دانشمندان و دانشجویان ، عبارت از نشر دین و حمایت و دفاع از شریعت و آئینی است كه رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) آنرا بنیاد كرده است !

علائم فریب خوردگی از شیطان :

مظهر و نمودار این اهداف و مقاصد (كه بسیاری از طلاب و اهل علم را تحت تاءثیر قرار می دهد) آنگاه چهره می گشاید كه اینگونه علماء و دانشجویان با افراد و همالانی بهتر و برتر و عالم تر از خود مواجه می گردند، و چنین احساس كنند كه مردم از خود آنها روی گردان شده و به شخصیتهای والاتر از آن ها روی آور می شوند.

در چنین حالتی باید از نظر روانی ، خویشتن را بیازمایند. اگر چنین احساس نمایند كه نسبت به كسی كه به این افراد عالم احترام می گزارد و به فضل و برتری او معتقد است احترام بیشتری قائل اند و از دیدار او خوشحال می گردند، ولی نسبت به كسی - كه احترامی برای آنها قائل نیست و نیز به عالم دیگری كه شایستگی فزون تری از آنها دارد، تمایل بیشتری نشان می دهد - در خود علاقه ای احساس نمی نمایند، باید این دانشجویان و دانشمندان بدانند - كه به خاطر داشتن چنین حالتی - سخت ، شیفته دنیا گشته و نسبت به دین و آئین خود، گرفتار فریب و نیرنگ شیطان شده اند. البته ممكن است ندانند كه چگونه تحت تاءثیر نیرنگهای شیطانی قرار گرفته (و از چه طریقی ، فریب خورده اند).

گاهی نیز این حالت روانی ، پاره ای از اهل علم را به جائی سوق می دهد كه همچون زنان ، دستخوش غیرت مندی زنانه و دگرگونی روانی می شوند. به این صورت كه اگر ببینند بعضی از شاگردانشان با استاد و معلم دیگر رفت و آمد دارد بر آن ها ناخوش آیند و شاق و طاقت فرسااست ، با اینكه می دانند كه اینگونه شاگردان از چنین استادی نیز از لحاظ دین و ایمان ، سود و بهره فزونتری كسب كرده و از او در حر قابل توجهی مستفیض می گردند.

این حالت روانی یك عالم و دانشمند، تراوشی از صفات و خصوصیات (دردناك و) كشنده ای است كه در نهانگاه ها و زوایای مخفی قلب او جای گرفته است ؛ ولی این عالم و دانشمند تصور می كند كه از این صفات ، رهیده است ، در حالیكه باید بداند كه در چنین تصوری نیز گرفتار نیرنگ و فریب شیطان می باشد. این صفات و خصوصیات مرموز - با چنان علائم و نشانه ها و امثال آنها - سرانجام بر خود او و یا دیگران ، مكشوف و پدیدار می شود.

اگر انگیزه یك عالم و دانشجو در تعلیم و تحصیل ، منحصرا عبارت از دین و آئین خدا باشد، بی تردید در صورت مشاهده عالم و دانشمند دیگر - كه با او اشتراك مساعی كرده ، و او را در تعلیم و نشر دین ، یاری می دهد باید بسیار خوشحال گردد (نه آنكه دچار حالات دگرگونی و غیرت زنانه شود كه چرا ارادتمندان و معاشرانش از او روی برتافته و به شخص دیگری روی آورده اند). لذا باید با پدیدار شدن عالم و دانشمند دیگری این چنین ، خدای را سپاس گزاری كند كه او را با وجود چنان دانشمندی ، مدد رسانده و در اداء وظیفه تعلیم ، یاریش داده است (آری باید شاكر و سپاسگزار پروردگار باشد) كه عوامل تحكیم دین را فزاینده ساخته و راهبران توده مردم و آموزگاران آئین الهی و احیاءكنندگان سنن و راه و رسم فرستادگان خدا را فراوان در اختیار مردم قرار داده است .

شیطان از در دیگری وارد می شود:

گاهی شیطان (از طریق دیگر) دانشمندان را به اشتباه می اندازد (و حالات روانی لغزنده و لغزاننده ای در آنها به ثمر می رساند، و با سخنانی حق به جانب ) به آنها می گوید: كه اندوه تو (در روی برتافتن مریدان از تو) از آنجا ریشه می گیرد كه به خاطر روی برتافتن شاگردان از تو - از ثواب و پاداش تعلیم محروم می گردی . پس اندوه تو صرفا به خاطر نفس انصراف و روی گرداندن شاگردان و مریدان از تو، و روی آوردن به دیگران نیست . (و بالاخره این غم و اندوه تو بجا و شایسته است )؛ زیرا اگر این شاگردان و یا مردم دوباره به سوی تو بازگردند و از تو اندرز گیرند و به وسیله تو، دانش و بینش دینی خویش را فراهم آورند مسلما از پاداش تعلیم و ارشاد برخوردار خواهی بود.

بنابراین بدیهی است كه اندوه تو - به خاطر از دست دادن چنان ثواب و پاداشی - ستوده و بجا است ! (شیطان با چنین وسوسه ای ، اندوه چنان عالم و دانشمندی را برای او توجیه كرده ، و به حالات روانی او چهره ای حق به جانب می دهد. این عالم و دانشمند نیز مانند دیگران از تیررس اینگونه وسوسه ها در امان نیست ؛ لذا فریب می خورد و تصور می كند كه حق با او است و اندوه و غم او - به خاطر روی برتافتن مریدانش از او - بجا و پسندیده است )؛ ولی این عالم و دانشمند بی نوا نمی داند كه انقیاد و تسلیم بودن او در برابر حق ، و تسلیم كردن امور مهم به افراد لایق تر و برتر از خویشتن ، ثواب و پاداش او را فزاینده تر ساخته ، و عوائد دین و بازده معنوی او را فراوانتر از آن صورتی می گرداند كه به تنهائی به تعلیم و ارشاد دیگران برمی خاست .

باید او بداند كه پیروان پیامبران و امامان (علیهم السلام ) چنانچه با از دست دادن مقام و منصب ارشاد و تعلیم ، و تسلیم آن به افراد شایسته ، و انحصار آن به صالحان ، مغموم و اندوهگین می شدند به شدت مورد انتقاد و نكوهش قرار می گرفتند، نكوهشی كه مافوق آن قابل تصور نیست . بلكه باید گفت كه انقیاد و تسلیم بودن پیروان انبیاء و امامان در برابر حق ، و تفویض امور و منصب ها به افرادی كه از شایستگی كافی برخوردارند والاترین و پرارزش ترین رفتار آنها به شمار می آید. و این حالت تسلیم و رضا در برابر حق ، عوائد دینی و ایمانی آنانرا در دنیا و آخرت ، سرشارتر می سازد.

باری ، غم و اندوه از دست دادن منصب تعلیم و ارشاد (و افسوس از تسلیم آن به افراد شایسته تر)، بازده نیرنگ ها و فریب های شیطانی است .

چشمه دیگری از نیرنگهای شیطانی :

بلكه گاهی نیز دانشمندان (به گونه ای دیگر) تحت تاءثیر نیرنگ شیطان قرار می گیرند و با خود می گویند: اگر فرد دیگری - كه برتر و بهتر از اوست - پیدا شود شادمان خواهند شد. البته این حدیث نفس را - تا موقعی كه با محك تجربه ، امتحان و آزمون نگردند - با خود دارند. و پیش از آنكه در بوته امتحان قرار گیرند با این گفتگو، خویشتن را راضی می سازند؛ زیرا میدانیم كه انسان در برابر وعده (های به اصطلاح : سر خرمن ) و حدیث نفسهائی امثال اینگونه سخنها - پیش ‍ از آنكه در برابر عمل و امتحان قرار گیرد - حالتی پذیرا و انعطاف آمیز دارد، و به سادگی و آسانی به خویشتن وعده خوش می دهد. ولی اگر همو با حادثه ای سنگین روبرو گردد (و با غول مهیب امتحان مواجه شود) چنان دچار انقلاب روحی و دگرگونی روانی می گردد كه حالت ارتجاع و عقب نشینی در او پدید می آید و به وعده و پیمانی كه با خود بسته است به هیچوجه وفاء نمی كند.

البته افراد استثنائی نیز وجود دارند كه در سایه نگاهبانی و لطف خداوند (و مجاهدتهای شخصی ) به هنگام تجرید و امتحان ، خویشتن را نباخته و گرفتار انقلاب و دگرگونی روانی نمی گردند. (چنین افراد استثنائی آنقدر زیاد نیستند، افرادی كه در برابر آزمایشها و امتحانات ، شاهد پیروزی و موفقیت را در آغوش ‍ می گیرند). این (نكته باریكتر از مو) را كسانی می دانند كه از حیله ها و نیرنگهای شیطانی آگاه اند، و مدتهای طولانی سرگرم آزمایش با خدعه های او بوده اند، (و با شیطان و مكاید و حیله های او از دیرباز دست و پنجه نرم كرده و به فوت و فن فریب كاریهای او آشنائی پیدا كرده اند).

راه گریز از تیررس نیرنگهای شیطان :

اگر كسی احساس كند كه این حالت روانی دردناك و كشنده در جان و روانش راه یافته است باید به درمان روحی خود برخیزد، و از اهل دل برای مداوای چنین بیماری روانی مدد گیرد. اگر در محیط خود - علیرغم كوشش و پویش - به اهل دل و مردم دردآشنا و داروشناس دسترسی پیدا نكرد به نوشته ها و آثارشان - برای یافتن نسخه درمان خویش - پناه برد. و اگر احیانا نه به اهل دل و نه به آثارشان نتوانست دست یابد و متوجه شود كه آثار آنان از میان رفته ، و فقط نام و نشانی از آنان و آثار علمی شان باقی مانده است ، اینجا است كه باید به مدد توفیق پروردگار و نصرت و یاری او پناهنده گردد، (و علاج و درمان بیماری خود را با خدای خویش در میان گذارد و از او درخواست نماید). اگر احساس كند كه استعداد و زمینه پذیرش و دریافت توفیق الهی در او وجود ندارد ناگزیر باید تنهائی اختیار كند، و راه عزلت و زاویه نشینی را در پیش گیرد، و پویای خمول و گمنامی باشد، و خویشتن را در تیررس سؤ الات و پرسشهای دیگران قرار ندهد. و در صورت مواجه شدن با پرسشها - تا آنگاه كه شرایط لیاقت و شایستگی تعلم و تعلیم را احراز نكند - از پاسخ دادن خودداری نماید.

شیطان از هر دری وارد می شود:

گاهی نیز شیطان (برای فریب دادن عالم و دانشمند) از در دیگری وارد می شود و می گویند: اگر بنا باشد (انسان به خاطر عدم احراز شایستگی و فقدان خلوص ‍ نیت ؛ انزواء اختیار كند و) گوشه نشینی ، فتح باب و معمول و رایج گردد، علوم و معارف بشری و دانشهای الهی در معرض خطر فرسایش و نابودی قرار می گیرد، و اساس و سازمان دین و آئین اسلام رو به ویرانی می گذارد؛ چون افراد واجد لیاقت و برخوردار از خلوص و حسن نیت ، بسیار اندك و انگشت شمارند. و نیز همه می دانند كه سامان بخشیدن دین و آئین مردم از بزرگترین طاعت ها و عبادات بشمار می آید!

(شیطان - با چنان وسوسه های حق بجانب و چهره نمائی های معصومانه - می خواهد افراد را از صراط مستقیم به انحراف و كجرویها سوق دهد؛ ولی ) باید به چنین اندیشه های ابلیس مآبانه و خدعه های دلسوزمندانه پاسخ داد كه دین اسلام با كناره گیری و انزواجوئی افراد بی لیاقت ، دچار اندراس و فرسودگی نمی گردد. البته تا زمانی كه شیطان ، جاه طلبی و ریاستمداری را در میان مردم ترویج می كند و افراد را به سوی آن جلب می نماید - و می دانیم كه تا روز قیامت نیز از چنین فعالیت های وسوسه انگیز خسته و فرسوده نمی شود - دین ، منقرض و مندرس نمی گردد؛ بلكه برای نشر علم و دانش گروهی بپامی خیزند كه در آخرت و روز قیامت ، حظ و بهره و نصیبی ندارند. چنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود:

(( (ان الله یؤ ید هذا الدین باقوام لاخلاق لهم ) )) (166)

خدای متعال این دین را به مدد گروهی از مردم تقویت و تاءیید می كند كه (در روز قیامت ) بی نصیب اند.

و نیز فرمود:

(( (ان الله یؤ ید هذاالدین بالرجل الفاجر) )) (167)

خداوند متعال این دین را با مساعی فرد فاجر و گناهكار، تاءیید و نگاهبانی و تقویت می كند.

با توجه به این حقیقت نباید تحت تاءثیر چنان وسوسه ها و غلط اندازیهای شیطانی قرار گرفت ، و به حشر و آمیزش با مردم ، سرگرم شد؛ (چون در صورت فقدان خلوص نیت و عدم احراز شایستگی )، حس جاه طلبی و ثناجوئی و علاقه به برخورداری از تعظیم و بزرگداشت مردم - از رهگذر معاشرت با آنها - در قلب انسان رو به رشد و نمو می گذارد. آری مخالفت و آمیزش با مردم (در صورت عدم احراز شایستگی )، بذر نفاق و دوگانگی شخصیت را در دل انسان غرس می نماید.

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (جاه طلبی و دلبستگی به مال دنیا، نفاق و دوروئی را در قلب انسان می رویاند، آنچنانكه آب (و رطوبت ) به رویش گیاه مدد می كند) (168) .

و همو فرموده است : (زیان و فساد دو گرگ درنده و خونخوار و گرسنه و حریص - كه در میان آغل گوسفندان رها می شوند - از ضرر و زیانباری ، و لطمه حس جاه طلبی و مال دوستی به دین و ایمان فرد مسلمان ، بیشتر و زیانبارتر نیست ) (169) .

پس باید یك فرد عالم و دانشمند دینی ، فكر و اندیشه خویش را به كار اندازد تا اسرار و رموز صفات پست را - كه احیانا ممكن است در دلش راه یافته باشد - تفطن و شناسائی كند، و راه و رسم نجات و رهائی از آنها را استنباط نماید؛ چون ضرر و فتنه ای - كه از طریق رسوخ این صفات پست و حالات روانی نامطلوب در قلب عالم و دانشمند و متعلم و شاگرد - عائد مردم می گردد از فتنه و فسادی كه از غیر عالم و متعلم به جامعه می رسد، به مراتب زیادی مهمتر و بزرگتر است ؛ زیرا عالم و دانشمند در تمام مظاهر و پایگاه مثبت و منفی رفتار خود، الگو و سرمشقی برای دیگران می باشد. افراد عامی و توده مردم - با مشاهده اعمال و رفتار یك عالم و دانشمند - می گویند: اگر چنین اعمالی ، زشت و ناستوده باشد علماء و دانشمندان شایسته تر از ما هستند كه دست به چنین اعمالی نزنند و سزاوارترند كه از آنها اجتناب نمایند.

افراد جاهل و نادان - از رهگذر اعمال ناستوده علماء -، گرفتار رفتارهای ناپسند می گردند. (و جراءت و جسارت آنها در ارتكاب اعمال زشت ، رو به فزونی می گذارد. و برای آنكه روی عمل ناستوده خویش صحه گذارند به رفتار عالم و دانشمند استناد می جویند).

میان جرم و گناه یك فرد عامی و بی اطلاع ، و گناه یك مرد عالم و دانا، تفاوت زیادی وجود دارد: فرد عامی و بی اطلاع در روز رستاخیز فقط بار گناه شخصی خویش را به دوش می كشد. ولی بر دوش یك عالم و دانشمند، بار گناه خود او و گناه همه كسانی كه در اعمال خویش از او سرمشق گرفته - و تا روز قیامت از راه و روش او پیروی می نمایند - سنگینی می كند. و باید با چنان بار گران و كمرشكنی به روز رستاخیز در پیشگاه عدل الهی حضور یابد. چنانكه این حقیقت طی اخبار و احادیث صحیح و معتبر، به ما گوشزد شده است .

به طور فشرده باید گفت : شناخت صحیح حقیقت اخلاص نیت و مساءله هماهنگی رفتار با خلوص عقیدت ، همچون دریائی عمیق و ژرفناك است كه - جز اندكی از مردم و افراد نادری - همگی در آن ، احتمالا غرق شده و گرفتار نیرنگ شیطانی خواهند گشت . خداوند نیز از این مردم نادر و استثنائی در قرآن كریم یاد كرده و می فرماید:

(( (الا عبادك منهم المخلصین ) )) (170)

شیطان می گوید: (من همه مردم را اغواء خواهم كرد) به جز بندگان پاكیزه تو كه از میان همین مردم ، از اخلاص بهره مندند.

بنابراین ، بندگان با ایمان خداوند باید خویشتن را سخت بپایند، و نكته های دقیق رفتار خود را تحت مراقبت قرار دهند؛ زیرا در غیر اینصورت ناخودآگاه به پیروان و رهروان راه و رسم شیاطین می پیوندند.

2- عمل به علم - یا - لزوم همآهنگی رفتار معلم و شاگرد با علم و آگاهی آنها

دومین مساءله ای كه باید معلم و شاگرد درباره خویشتن نسبت به آن اهتمام و عنایت داشته باشند این است كه همراه با علوم و آگاهیهای خویش ، به تدریج و گام به گام ، این آگاهیها و معارف را بكار بندند؛ زیرا اهتمام و عنایت هر فرد عاقل و خردمند، در مراقبت و پرداختن به خویشتن و عمل به علم ، مصروف می گردد؛ ولی كوششها و عنایات یك فرد عامی به نقل و روایت و گفتگو محدود است .

الف - احادیث درباره بكارگرفتن علم :

از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) روایت شده است كه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (علماء و دانشمندان از دو دسته تشكیل یافته اند:

1- دسته ای كه علم و آگاهی خود را به كار گرفته و بر طبق آن عمل می كنند. اینگونه دانشمندان از عواقب سوء روز قیامت مصون هستند.

2- و دسته ای دیگر كه بر طبق علم خود عمل نمی كنند. این گروه از علماء، دچار هلاك و نابودی شده و به گونه ای در روز قیامت محشور می شوند كه دوزخیان هم از بوی بد و تعفن وجود آنها رنج و آزار می بینند.

در میان جمع اهل دوزخ - آنكه بیش از همه و سخت تر از دیگران احساس تاءسف و ندامت می نماید - عبارت از كسی است كه شخص دیگر و بنده خدائی را به سوی خدا دعوت كند و دعوت او با پاسخ مثبت روبرو شده و مؤ ثر می افتد. یعنی آن شخص ، پذیرای دعوت او گشته و در صراط مستقیم قرار گیرد، و به راه و رسم دین و آئین پای بند گردد و موفق به طاعت از خدا شود. و سرانجام ، خدایش او را وارد بهشت سازد؛ ولی راهبر و راهنمای او را - به خاطر فقدان عمل و هواپرستی و دورپروازی در آرزوها و تمایلات - وارد دوزخ نماید؛ زیرا پیروی از تمایلات و روح هواپرستی ، مانع وصول انسان به حق و واقعیت است . و آرزوهای دور و دراز، آخرت و معنویت انسان را به دست فراموشی می سپارد)(171) .

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نكند، موعظه و اندرز او از دلها می لغزد، آنچنانكه باران از روی سنگ صفا كه صاف و لغزاننده و لغزنده است بلغزد)(172) .

مردی حضور علی بن الحسین امام سجاد (علیه السلام ) رسید و پرسشهائی با آنحضرت در میان گذاشت . امام سجاد (علیه السلام ) پاسخهای لازم را به او داد. این مرد دوباره نزد امام بازگشت و پرسشی از سنخ پرسشهای اولیه را در میان نهاد و در ادامه همان پرسشها، سؤ الاتی مطرح كرد. حضرت فرمود: در كتاب انجیل چنین نوشته شده است : (تا آنگاه كه نسبت به دانسته های خویش عمل نكردید، از آنچه نمی دانید سؤ ال نكنید؛ زیرا هر نوع علم و آگاهی دینی كه بدان عمل نشود، كفر و ناسپاسی و مراتب دوری انسان نسبت به خدا را فزاینده می سازد) (173) .

(مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام ) سؤ ال كرد: ناجیان از آتش دوزخ با چه نشانه ها و مشخصاتی ، قابل شناسائی هستند؟ فرمود: هر كسی كه گفتار و رفتارش با هم هماهنگی دارد، می توانی نجاتش را از آتش دوزخ گواهی كنی . و كسی كه گفتار او موافق كردارش نباشد چنین كسی از لحاظ دین و آخرت ، دارای وضع متزلزل و نگران كننده ای است ) (174) .

امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ضمن یكی از گفتارهای خود - به هنگام سخنرانی بر منبر - فرمود: (مردم ! آنگاه كه عالم و دانا شدید، به علم و آگاهی خویش ‍ عمل كنید به این امید كه راه راست را بازیابید. عالم و دانشمندی كه رفتار خود را برخلاف جهت معلومات خویش تنظیم كند همانند جاهل و نادان و خائنی است كه دچار حیرت و سرگشتگی است و از خواب نادانی خویش ، به هوش نیاید و از آن رهائی نمی یابد؛ بلكه می توان گفت كه حجت و دلیل كوبنده ، علیه او بزرگتر بوده ، و افسوس و حسرت چنین دانشمند فاقد عمل ، از حسرت جاهل سرگردان در جهالت و نادانی ، بیشتر است .

این عالم و جاهل هر دو دچار حیرت و سرگردانی بوده و هر دو بی ثمر و خالی از اثر و عاطل هستند. نگرانی به خود راه ندهید كه ممكن است به شك و دودلی منجر گردد. نباید شك و تردید كنید؛ چون شك و تردید، شما را به كفر و ناسپاسی سوق می دهد. و آنقدر ارزش و شخصیت خود را تنزل ندهید (و احساس بی وزنی نكنید و خودكم بین نباشید)؛ چون ممكن است این حالت شما باعث مجامله و سازشكاری تان گردد. آری نباید در طریق حق با هیچ كسی مداهنه و سازشكاری كنید؛ زیرا شما با این سازشكاری زیان می بینید (یعنی اگر بنا باشد طبق مثل سائر: (خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو) با هر فضاء و شرایطی - در جهت خلاف حق - بسازی و رفتار خویش را باری به هر جهت همرنگ با محیط تنظیم نمائی ناگزیر باید از انحطاط و خسران و زیان آن استقبال كنی ).

حقا باید شما در دین ، فقه و بصیرتی به دست آورید. بصیرت و بینش صحیح دینی ، در این است كه دچار غرور و خودباختگی نگردید. آنكسی كه نسبت به خود، دلسوزتر می باشد و خویشتن را بیش از دیگران اندرز می دهد، او عبارت از كسی است كه طاعت او از پروردگارش ، از دیگران ، فزونتر می باشد. و آنكه خویشتن را فزونتر از دیگران فریب می دهد (و به نیات و كردار آلوده خود در پیشگاه وجدانش چهره حق به جانب می بخشد، و ماسك معصومیت بر گونه رفتار خویش می اندازد)، نسبت به پروردگارش ، گناهكارتر محسوب می گردد. و آنكه از خدای خویش فرمان می برد، از امنیت و رفاه روحی برخوردار است و شایسته بشارت و مژده الهی می باشد؛ ولی آنكه از فرمان خداوند متعال سر برمی تابد، و راه گناه و جرم را در پیش می گیرد، فرجام كار او جز نومیدی و ناكامی و پشیمانی ، چیز دیگری نخواهد بود(175) ).

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (مردی حضور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله ) رسید و عرض كرد: علم و دانش چیست ؟ حضرت فرمود: سكوت . عرض كرد: پس از سكوت ؟ فرمود: استماع و شنیدن . گفت : پس از آن ؟ فرمود: حفظ و نگاهداری . عرض كرد: پس از حفظ كردن ؟ فرمود: عمل كردن بر طبق آن . عرض كرد: پس از عمل كردن ؟ فرمود: نشر و ترویج آن (176) ).

(پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) با چنین بیان ساده و روشن ، مرحله و موقعیت اداء وظیفه تعلیم و ارشاد دیگران را به ترتیب پس از گذراندن مراحل سكوت و استماع و حفظ و عمل بر طبق موازین علمی ، قرار داده ، و به تمام معلمان و مربیان و همه راهبران دینی اعلام فرموده است : تا وقتی كه این مراحل و درجات مختلف و متسلسل را نپیمایند حق ندارند مقام و منصب تعلیم و ارشاد دیگران را به عهده گیرند).

همان امام (علیه السلام ) فرمود: (موسی بن عمران (علیه السلام ) در جمع یاران خود، همنشینی داشت كه از لحاظ علمی ، به مایه های فزونتری از دیگران دست یافته بود. روزی از آن حضرت اجازه خواست (تا به مسافرت كوتاهی برود و) با نزدیكان و خویشاوندان خود صله رحم و ملاقاتی به عمل آورد. حضرت موسی (علیه السلام ) فرمود: صله رحم و استمرار پیوند با خویشاوندان یكی از حقوقی است كه افراد وابسته و خویشاوند، نسبت به همدیگر دارند (برو و این مسافرت را در پیش گیر). ولی مبادا از این رهگذر در تو گرایش و تمایل عصبی به دنیا پدید آید و متكی به دنیا گردی ؛ زیرا خداوند متعال بار علم را بر دوش تو نهاده است كه نباید آنرا ضایع و تباه سازی ، و جز خدا تكیه گاه دیگری برای خود انتخاب كنی و بدان گرایش یابی . آن مرد عرض كرد (من در مسیر ملاقات و صله رحم با خویشاوندان خود)، جز كار و كردار نیك ، هدف دیگری ندارم .

(باری پس از كسب اجازه ) از جا برخاست و برای صله ارحام خود به راه افتاد. این مسافرت - به طور غیرمنتظره ای - طولانی شد تا آنجا كه حضرت موسی (علیه السلام ) (به تكاپو افتاد و از هر كسی ) جویای احوال او می شد؛ ولی (علیرغم این پرس و جو) هیچكس از حال او اطلاعی نداشت . موسی ناگزیر گشت از (خبرگزار الهی و آسمانی یعنی ) جبرائیل (علیه السلام ) جویای احوال او گردد؛ لذا از او پرسید: آیا راجع به ندیم و همنشین من اطلاعی داری ؟ جبرائیل گفت : آری ، هم اكنون را چهره ای دگرگون شده و میمون وار، كنار در ایستاده و زنجیری به گردن دارد. موسی (علیه السلام ) از این خبر بیمناك گشت و بیم و هراس خود را با خدا در میان گذاشت و در نمازگاه خویش ایستاد و خدای را می خواند و عرض می كرد: پروردگارا یار و همنشین مرا از این وضع دلخراش و دردناك نجات ده .

خدا به موسی (علیه السلام ) فرمود: ای موسی ! اگر - برای نجات جلیس و همنشین خود - مرا آنچنان بخوانی كه رگهای دو چنبره گردن تو از هم بدرد، خواسته تو را درباره این شخص برآورده نمی سازم . من بار علم و دانش را بر دوش هوش او نهادم ؛ ولی او این بار گرانبها و كالای ارزشمند را ضایع و تباه ساخته و به غیر علم یعنی ، دنیا روی آورده است ) (177) .

ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده كه امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) فرمود: (ای طالب علم ، (تو كه پویای علم و معرفت هستی باید بدانی كه ) علم دارای فضائل فراوانی است (كه همچون انسان مجهز و رزمنده ای از اندامها و اجزاء گوناگونی تشكل می یابد، و دارای پیكره های متعددی است بدینصورت ): كه سرش تواضع و فروتنی . چشمش بیزاری و پاكی از حسد. گوشش فهمیدن و درك كردن . زبانش راستگوئی . حافظه اش بحث و كاوش . قلبش حسن نیت . عقلش شناخت اشیاء و امور زندگانی . دستش مهر و محبت و رحمت . پایش دیدار دانشمندان . همتش سلامت . حكمتش پرهیزكاری . قرارگاهش نجات و رستگاری . راهبرش عافیت و پاكیزگی روح و جسم . مركبش وفاء. سلاح و رزم افزارش سخن نرم و ملایم . شمشیرش رضا و قناعت . تیر و كمانش مدارا. لشكر و ارتشش گفتگوی با دانشمندان . سرمایه و ثروتش ادب و نزاكت . ذخیره و اندوخته اش اجتناب از گناهان . دارویش كار نیك . پناهگاهش صلح و آشتی . توشه اش نیكی . نوشیدنی اش سازگاری . راهنمایش هدایت . و رفیق و همرهش دوستی با افراد برگزیده است (178) ). (این اندامها و افزارها، سازنده و تشكیل دهنده پیكره فضائل و مزایای علم و دانش است ).

در طی حدیث طولانی عنوان بصری از امام صادق (علیه السلام ) آمده است : (علم و دانش با كثرت تعلم و مداومت بر تحصیل به دست نمی آید. علم و دانش منحصرا عبارت از نور و پرتوی است كه در قلب كسی كه خداوند، خواهان هدایت او است جای می گیرد. آنگاه كه آهنگ علم می نمائی نخست باید در دلت جویای حقیقت بندگی باشی . علم را از آنجهت پویا باش كه در صدد بكاربستن آن باشی ، و در سایه هوش خود از خدا درخواست كن تا فهم و درك حقایق را به تو موهبت فرماید) (179) .

ب - نكته های جالب و مثالهای هشداردهنده درباره دانشمندان فاقد عمل

علم و دانش به منزله درخت ، و عمل كردن بر طبق آن به مثابه میوه همان درخت است . غرض و فائده درخت بارور، فقط ثمره و میوه آن است . اما خود درخت میوه - منهای ثمره و میوه آن - نمی تواند هدف غائی و منظور نهائی غرس و كاشتن آن را تشكیل دهد؛ چون انسان در هر حال وقتی می تواند از درخت میوه ، سودمند گردد كه آن درخت ، به نوعی از میوه بارور شود.

هدف اصلی و منظور اساسی علم و دانش - مطلقا و بدون هیچ قید و شرطی - عبارت از عمل و كردار بر طبق آنست ؛ زیرا بازگشت تمام علوم و معارف بشری به دو علم و دانش می باشد: 1- علم معامله و رفتار 2- علم معرفت و شناخت .

1- علم معامله و رفتار (كه كیفیت عمل و روابط مختلف را در شئون گوناگون زندگانی تنظیم می كند) عبارت از شناخت حلال و حرام و احكامی امثال آنها؛ و نیز شناخت اخلاق و خوی های ستوده و ناستوده نفس و روان ، و كیفیت درمان بیماریهای روانی و بازیافتن راه های گریز از این بیماریها و خوی های ناپسند است .

2- علم معرفت و شناخت : - (كه خود شناخت ، با صرف نظر از رفتار، در آن علم ، مورد نظر می باشد) - عبارت از علم به خدا و صفات و اسماء او است .

علوم و دانشهائی كه در بیرون از محدوده این دو نوع علم قرار دارند یا (به عنوان علوم آلی و دانشهای افزاری به شمار می روند كه ) ابزار و وسائل علوم مذكور در فوق هستند. و یا آنكه هدف و منظور از آنها - فی الجمله - نوعی از عمل و رفتار می باشد.

این نكته بر فرزانگانی كه دست اندركار تتبع و علوم و دانشها هستند (و در طبقه بندی معارف بشری اطلاعاتی دارند) مخفی نیست .

پیدا است كه منظور و هدف علوم معاملی و رفتاری ، به طرز عمل و رفتار انسان محدود است . اگر بشر در زندگانی خود به اینگونه اعمال و رفتار نیازمند نمی بود چنین علوم و معارف ، فاقد ارزش می گشت .

اینجاست كه باید یادآور گردیم : كسانی كه علوم شرعی و امثال آن را به درستی فرامی گیرند، اگر در تفقد جوارح و اندامشان سهل انگاری كنند، یعنی اندام و جوارح خویش را از گناهان حفظ ننمایند، و مجموع اجزاء پیكر خود را به طاعت و فرمانبرداری از دستور خدا، ملزم و پای بند نسازند، و با توجه به اینكه به صفات علم آراسته اند و تصور كنند علم و دانش ذاتا مطلوب می باشد و نیازی به عمل به آن نیست ، و به همین جهت در صدد برنیایند كه اعمالشان را از مرحله واجبات به مرحله مستحبات تعالی بخشند، چنین دانشمندانی قطعا از نظر روانی ، گرفتار خودباختگی و شیفتگی هستند، و باید بدانند كه در دین و ایمان خویش ، دچار فریب و خدعه شیطان شده اند، و فرجام زندگانی آنها در نظرشان مبهم و اشتباه آمیز و گرفتار نابسامانی می باشد.

مثالی گویا درباره عالم بی عمل :

داستان عالم و دانشمند آگاه به علوم شرعی - (كه اطلاعات درستی در این علوم كسب كرده ؛ ولی علم خویش را به كار نمی گیرد و دانسته های او پابه پای كردارش پیش نمی رود) - همانند مثل و داستان بیماری است كه بیماریش جز با داروی مركب از عناصر و اجزای آنرا جز پزشكان حاذق و كارآمد نمی توانند شناسائی كنند. چنین بیماری می كوشد - كه با جلای وطن - طبیب و پزشكی را در دیار و مملكتی دیگر بیابد، و سرانجام موفق می شود كه به چنین طبیب حاذق و آگاه دسترسی پیدا كند. طبیب - پس از ملاقات و معاینه - دارو را معرفی می كند، و با تفصیل و توضیح دقیق ، عناصر و مواد مختلف این داروی مركب و انواع و اندازه و مقدار و حتی معادن و مراكزی را كه این عناصر در آنجا وجود دارد به اطلاع او میرساند و به او می آموزد كه باید با چه كیفیتی این عناصر را كوبیده و نرم ساخته و آنها را به هم مخلوط و عجین سازد.

بیمار مذكور همه این نكات دقیق را از پزشك فرامی گیرد، و از همه این جزئیات یادداشت و نسخه ای برمیدارد، و آنرا با خط خوش و خوانا می نویسد، و به خویشتن بازمی گردد و در خود مطالعه می كند. بارها و بارها نوشتن این نسخه را تكرار می نماید، و مكرر آنرا می خواند، و كیفیت درمان بیماری را دقیقا به بیماران دیگر تعلیم می دهد؛ ولی خود - متاءسفانه - از این دارو نمی نوشد، و معلوماتی كه دقیقا در مورد درمان بیماری خود فراهم آورده است به كار نمی بندد.

آیا چنین فرد بیماری با خواندن و نوشتن و تعلیم داروسازی و آموزش راه درمان بیماری به دیگران ، می تواند خود را از درمان بیماری خویش بی نیاز كند و خویشتن را درمان نماید، و یا اندكی از شدت آن بكاهد؟! چه خیال خام و خواب خوشی (كه هرگز تعبیر نخواهد شد).

اگر همان نسخه دیگر استنساخ كند، و به هزار بیمار دیگر راه و رسم درمان را تعلیم دهد و همه آنها بهبودی یابند، و او هر شب هزار بار آن نسخه را بخواند؛ این تلاشها و كوششها به هیچوجه برای علاج بیماری او مؤ ثر نخواهد بود، مگر آنكه زربكشد (و درهم و دینار را از جیب خود بیرون كند)، و به وسیله آن ، داروی مورد نظر را خریداری نماید، و عناصر و مواد مختلف آنرا - همانگونه كه آموخته است با هم درآمیزد، و تلخی تناول و نوشیدن آنرا تحمل نماید، و با حفظ رژیم و پرهیز، در اوقات و ساعات معین ، آن دارو را لاجرعه بنوشد، و تمام شرائط بهداشتی و پرهیز و احتیاط را رعایت كند.

با وجود رعایت موازین درمان و نوشیدن دارو و پرهیز و احتیاط، باز هم خطر بیماری (و سرانجام ، خطر مرگ ) احیانا در پیش است ، تا چه رسد به اینكه دارو را به كار نبندد و آنرا تناول ننماید (مسلما خطر شدت بیماری - كه فرجام آن ، مرگ و نابودی است - او را بیشتر تهدید خواهد كرد).

همچنین فقیه و دانشمند دینی كه كاملا رژیم طاعات و برنامه فرمانبرداری از دستور خدا را می داند، و به آن عمل نمی كند، و او كه به طور دقیق ، گناهان ریز و درشت و جرمهای حساس و غیرحساس را شناسائی كرده ؛ ولی از آنها اجتناب نمی نماید، او كه به همه موازین و دقائق اخلاق مذموم و نكوهیده آگاهی درستی كسب كرده ؛ ولی جان و دل خود را از این اخلاق زشت تصفیه نكرده است ، و با ژرف بینی و استواراندیشی ، از خویهای پسندیده و ستوده آگاهی یافته ؛ ولی خویشتن را بدآنها نیاراسته و مجهز نساخته است ، چنین عالم و فقیه دانشمند، خود را فریب می دهد. و در دین و آئین خود، گرفتار خدعه شیطان می باشد؛ زیرا خداوند متعال در قرآن كریم (مجهز شدن نفس را به علم و دانش ، عامل رستگاری نمی داند؛ بلكه عامل رستگاری و پیروزی انسان در روز رستاخیز را عبارت از پاكسازی جان ؛ و تهذیب نفس از هرگونه نیات پلید شیطانی معرفی می كند، آنجا كه می فرماید):

(( (قد افلح من زكیها) (180) . ))

محققا كسی رستگار و كامیاب است كه جان و دل خویش را از هر گونه آلودگیها پاك ساخت و به رشد آن مدد كرد.

ولی نگفت : (( (قد افلح من تعلم كیفیة تزكیة النفس و كتب علمها و علمها الناس ) )) : آری نگفت : كه رستگار، عبارت از كسی است كه آگاهیهای مربوط به كیفیت تزكیه نفس را آموخته و آنرا در كتابی تدوین نموده و یا آنرا به دیگران تعلیم داده است . (اگر عقل آدمی صرفا از آگاهیهای مربوط به آئین رستگاری ، مایه گیرد و از لحاظ علمی مجهز گردد، این آئین شناسی ، ضامن موفقیت او نخواهد بود. بلكه علاوه بر تجهیز نفس به علم اخلاق ، لازم است با همان معیارها قلب و جانش را نیز تزكیه نماید و آنرا دگرگون سازد).

ج - باید دید كه شیطان چگونه دام گستری می كند.

آری در چنین شرائطی ، شیطان (در كمین نشسته و منتظر طعمه ای است تا آنرا شكار كند؛ لذا در گوش همین عالم و دانشمند زمزمه می كند و) به او می گوید: كه این مثال (: یعنی مثال بیمار داروشناس )، ترا تحت تاءثیر قرار ندهد و ترا نفریبد. درست است كه داروشناسی ، بیماری را علاج نمی كند؛ ولی مسلما هدف تو در كسب علم و یا تعلیم آن به دیگران ، قرب به خداوند و نیل به پاداش الهی است . علم و دانش ، ثواب و پاداش الهی را برای انسان به ارمغان می آورد و آنرا به سوی او جلب می كند.

(شیطان می خواهد با چنین دامی به شكار پردازد) او در پی چنین وسوسه هائی راجع به فضائل و مزایای علم ، اخبار و احادیث مربوط را بازگو می كند. اگر این عالم بی نوا، سبك مغز باشد تحت تاءثیر این تلقینات قرار می گیرد و حس می كند كه وسوسه هائی شیطانی ، مطابق دلخواه او است . و در نتیجه به شیطان پناه آورده و بدو متكی می گردد و از بكارگرفتن علم ، دریغ ورزیده ، سهل انگاری و مسامحه در كردار و عمل را در پیش می گیرد.

ولی اگر این فقیه و دانشمند، هوشمند و زیرك باشد (و در برابر وسوسه های شیطان ، پایداری كند، به او) پاسخ می دهد كه تو برای من از فضائل و مزایای علم و دانش یاد می كنی ، و مرا به مزایای پرارزش علم و معرفت آگاه می سازی ؛ لكن آیات و اخبار مربوط به عواقب سوء عالم فاقد عمل را از دیدگاه من مخفی نموده و آنها را به دست فراموشی ام می سپاری ، و چشم بصیرتم را در مشاهده آنها می بندی ، و در من غفلتی بوجود می آوری كه از نتایج سوء علم بی عمل ، بی خبر بمانم . تو می كوشی كه من آیات و اخبار مربوط به دانشمند عاری از كردار را فراموش كنم . نه ، من فراموشكار و غافل نیستم و آیات خدا را به یاد دارم كه خداوند در وصف عالم بلاعمل به داستان بلعم بن باعور اشاره می فرماید كه در محضر درس او دوازده هزار قلمدان (برای نگارش سخنانش ) فراهم بود تا حاضران مجلس درس او با استفاده از این نوشت افزار، گفتار علمی او را بنویسند. (علاوه بر این كه جلسه درس او، شاگردان فوق العاده زیادی را به خود جلب كرده بود) خود نیز از مواهب الهی و علوم وهبی و معارف لدنی ، برخوردار بوده است . خداوند متعال یكسلسله كرامات و نشانه هائی كه نمایانگر عمق و گسترش مقام علمی او بود به وی مرحمت فرمود، كه از آنجمله - طبق گفته گروهی از دانشمندان - می توانست به هنگام نظر و توجه و التفات ، عرش الهی و مقام ملكوتی پروردگار را شهود نماید. (یعنی در حقیقت علاوه بر احاطه نسبت به معارف و علوم رسمی و متداول ، از یك دید نافذ روحی و ملكوتی برخوردار بوده كه می توانست پرده های ابهام را از روی حقایق ، كنار زده و اسرار نهانی را كشف و شهود نماید). پروردگار متعال درباره چنین دانشمند خارق العاده و ابرمرد علم و دانش - به خاطر فقدان عمل - می فرماید:

(( (فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث ) )) (181)

داستان بلعم بن باعور، همانند داستان سگ می باشد كه اگر به او یورش بری ، زبانش از كامش به درآرد و پارس كند. و یا اگر رهایش كنی و كار به كارش نداشته باشی (باز هم چنین حالتی را از خود نشان می دهد و) زبانش را از دهانش بیرون كشد.

و نیز حضرت باریتعالی (نمودار دیگری را درباره دانشمندان عاری از عمل ترسیم می كند و) در وصف آنها میفرماید:

(( (مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها كمثل الحمار یحمل اسفارا) )) (182)

داستان كسانی كه بار علم و آگاهی به مضامین كتاب آسمانی تورات را به دوش می كشند، ولی عملا زیر بار آن نمی روند (و كردار آنها با محتوای تورات توافق ندارد)، همانند الاغ و درازگوشی است كه بار نوشته ها را به دوش می كشد.

یعنی مثل و داستان مردمی كه حامل اطلاعات در مورد تورات هستند و به هدف نهائی علم خود عمل نمی كنند، مانند الاغی هستند كه بار كتب و نوشته ها را به دوش می كشد.

(سعدی نیز از این بیان الهی الهام گرفته و می گوید: مراد از نزول قرآن ، تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مكتوب :

علم چندانكه بیشتر خوانی



چون عمل در تو نیست نادانی



نه محقق بود نه دانشمند



چارپائی بر او كتابی چند



آن تهی مغز را چه علم و خبر



كه برو هیزم است یا دفتر



و (مولوی ) می گوید:

گفت ایزد یحمل اسفاره



بار باشد علم ، كان نبود ز هو



علم های اهل دل حمالشان



علم های اهل تن احمالشان



علم چون بر دل زند یاری بود



علم چون بر گل زند باری بود



چون بدل خوانی ز حق گیری سبق



چون بگل خوانی سیه سازی ورق ) (183)



به راستی آیا هیچ نوع تیره روزی و خزی و خواری ، بزرگتر و مهمتر از این را سراغ داریم كه خداوند متعال انسان را (به علت نابسامانی عملش ، چنان از مقام انسانیت تنزل دهد كه او را به سگ و الاغ تشبیه نماید، (خدا هرگز به گزاف سخن نمی گوید: گفتار پروردگار متعال همواره نمایانگر واقعیت ، و سراپا حكمت است ، و كمترین بیهوده گوئی در آن راه ندارد. و واقعا باید گفت : عالم و دانشمند فزونمایه ای كه فاقد عمل می باشد، و میان كردار و معلوماتش هیچ تناسبی وجود ندارد، همانند سگی است كه همواره زبانش به كار است ؛ ولی جان و درونش ، و كردار و رفتار و اندام و برونش با این زبان بازیها هیچ توافق و تطابقی ندارد. آیا چنان عالم و دانشمند، همچون الاغی نیست كه محتوای نگارشهای علمی و نبشته های عرفانی را بر دوش هوش خود بار كرده ، ولی جان و دل و كردارش به مضامین این نوشته ها انس و الفتی ندارد، و عملا از آنها بیگانه است . بنابراین عالم فاقد عمل ، خود را به مقام بهائم و چارپایان و جانوران و حتی موجودی فرومایه تر تنزل می دهد).

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (اگر كسی اندوخته های علمی خود را افزون سازد و همسان با آن ، سرمایه های روحی و معنوی و هدایت خویش را افزایش ندهد و بر مراتب رهنمونیش به حق نیفزاید، صرفا بر مراتب بعد و دوری خود از خداوند، می افزاید(184) ).

و همو فرمود: (علم بی عمل را در میان آتش دوزخ می اندازند (آتشی كه آنچنان شدید و گدازنده است ) كه روده ها و امعاء و اندامهای درونی او را به صورت گدازه ای ، از حنجره او بیرون می ریزد. و سپس این امعاء گرداگرد چنان عالمی می پیچد و یا او را به گردش درمی آورد آنچنانكه الاغ ، پیرامون آسیاب به پیچش و گردش درمی آید)(185) .

و نیز معصوم (علیه السلام ) فرمود: بدترین مردم عبارت از دانشمندان بدسیرت و زشت كردار می باشند(186) .

ابودرداء می گوید: باید به حال كسی كه فاقد علم و بصیرت دینی است ، یكبار متاءسف بود؛ چون او در شرائطی قرار دارد كه اگر مشیت الهی تعلق گیرد، وی را از علم و بصیرت برخوردار می گرداند. ولی به حال كسی كه عالم و دانشمند است باید هفت بار متاءسف بود (و تاءسف بر دانشمندی كه علم خویشتن را به كار نمی گیرد، به مراتب شدیدتر از تاءسف بر جاهل و نادان می باشد). یعنی علم و آگاهی عالم ، حجت و دلیلی است كه می تواند برای او زیان بار باشد؛ به این دلیل كه در روز قیامت به عالم و دانشمند دینی می گویند: (كاربرد علمی معارف و معلومات تو در دنیا تا چه پایه بوده و تا چه مقدار به آگاهیهای خود عمل كرده ای ، و در برابر موهبت علم و دانش شكر و سپاس الهی را چگونه برگزار نموده ای ؟). (حدیثی قریب به همین مضمون در كنز 10/198).

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (پرشكنجه ترین مردم - در روز قیامت - عبارت از عالم و دانشمندی است كه خداوند، او را علیرغم علم و بصیرتش ؛ از علمش بهره مند نساخته است ) (187) .

این روایات و هشدارهائی این چنین - كه نمونه هائی از آنها را نیز در آغاز كتاب ، ترسیم كردیم - بیش از حد شمار و آمار است .

بدیهی است آن كسی كه ما را به فضیلت و شرافت علم ، آگاهی داده است مسلما راجع به مذمتها و نكوهشهای مربوط به دانشمندانی را - كه از لحاظ عمل به علم ، مقصر و سهل انگارند - گزارش و بیان كرده است كه اوضاع و احوال علمائی كه گرفتار نارسائی و كوتاهی در عمل هستند، سخت تر و طاقت فرساتر از اوضاع و احوال نادانان و جهال می باشد؛ چون همان خدائی كه فضیلت علم را اعلام كرد، همه عالمان بی عمل را نیز مورد نكوهش قرار داده است ، و لذا فرمود:

(( (افتومنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض ) )) (188)

آیا به بخشی و پاره ای از قرآن ایمان دارید، و نسبت به پاره دیگر از آن انكار می ورزید.

مثال جالب دیگر:

اما علم خداشناسی و آن بخش از علوم عقلی - كه اساس و بنیاد علم خداشناسی را تشكیل می دهند - قضیه و داستان عالم و دانشمندی كه به چنین علومی مجهز است ؛ ولی در عمل و كردارش سهل انگاری می كند و درباره آن اهمال می ورزد، و اوامر و حدود و ضوابط الهی را - تواءم با غرور و خودباختگی شدید - عملا ضایع و تباه می سازد. مانند داستان مردی است كه می خواهد در سلك خادمان پادشاه و فرمانروائی درآید، و ضمنا پادشاه را هم می شناسد و از اخلاق و اوصاف و رنگ چهره و قیافه و طول و عرض قامت و عادات و طرز جلوس و محفل و مجلس او آگاهی دارد؛ ولی از چیزی كه پادشاه به آن علاقه مند است و یا از آن نفرت دارد و یا از آن خشمگین می گردد، و نیز از عاملی كه مراتب رضامندی خاطر او را تاءمین می كند هیچگونه آگاهی ندارد. و یا آنكه به همه این خصوصیات و ویژگیهای مذكور، واقف و مطلع است و ضمنا آهنگ آنرا دارد كه در دستگاه او خدمت كند. لكن از عوامل جلب محبت وی از قبیل شئون و تشكیلات ظاهری و حركات و سكنات خویش كه می تواند دوستی پادشاه را برانگیزد كاملا بی اطلاع و عاری و بی بهره است : چنین شخصی بر چنان فرمانروائی وارد می شود، و می خواهد مقرب درگاه او گردد، و در پیشگاه او ویژگی یابد (و به اصطلاح : در كادر خصوصی او قرار گیرد)؛ ولی سر تا پا به مسائلی آلوده است كه موجبات تنفر پادشاه را فراهم می كند. او از هر گونه عاملی كه بتواند محبت پادشاه را به خود جلب كند، عاری و بی بهره است ، و در عین چنین آلودگی و فقدان آگاهی و بهره از عوامل جلب محبت ، انتظار دارد - به خاطر اینكه پادشاه و نام و نسب و شهر و قیافه و چهره و طرز برخورد و عادت او در سیاست خادمان ، و رفتار او با رعیت و افراد مملكت را می شناسد - نزد او دارای قرب و منزلتی گردد، و در دستگاه او عزیز و سرفراز شود؟!

این دو مثال ، نمودار وضع عالم و دانشمندی است كه به علم و آگاهی خود عملا پای بند نیست و آنچه را می داند رها می كند؛ (چون او می خواهد به صرف شناسائی خدا و موازین دین - در عین آلودگی به عوامل تنفرانگیز، یعنی اعمال و عواملی كه به هیچوجه نمی تواند رضا و خشنودی خدا را جلب كند - در پیشگاه پروردگار، قربی پیدا كند. اگر چنین خیال خامی را در سر می پروراند باید بداند كه به علت بكار نگرفتن علم خویش ) چنین خیالی ، بازده غرور و خودپسندی و خدعه و نیرنگ شیطانی است .

اگر چنین دانشمندی تمام معلومات و مایه های خویش را رها می كرد و خود را به معرفت خدا و شناخت اجمالی عوامل جلب محبت الهی و نیز شناسائی اجمالی درباره اسباب تنفر او سرگرم می نمود، این وضع به او كمك بیشتری می كرد تا به منظور و هدف خود - یعنی قرب به خداوند متعال و ویژگی یافتن در پیشگاه او - زودتر نائل شود.

بلكه باید گفت كه كوتاهی و سهل انگاری چنین عالم و دانشمند در بكارگرفتن علم ، و علاقه به پیروی از شهوات و تمایلات ، نمایانگر این حقیقت است كه او در شناخت خدا به قشر و پوسته و اسامی و عناوین ، اكتفاء كرده و در لب و مغز و معنای این معرفت ، طرفی نبسته است ؛ زیرا اگر خدای را درست و به حق می شناخت بیمی از او در دلش پدید می آمد، و تقوی و پارسائی را در پیش می گرفت . چنانكه پروردگار متعال به همین نكته در قرآن كریم هشدار داده و فرموده است :

(( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) (189)

از میان بندگان خدا، فقط دانشمندان از او بیمناكند.

اساسا معقول و قابل تصور نیست كه فرد عاقلی ، شیر را بشناسد و ترس و بیمی را از او در دل خود احساس نكرده و از آن نپرهیزد و نسبت به آن بر حذر نباشد.

خداوند متعال به داود نبی (علیه السلام ) وحی كرد همانگونه كه از جانور نیرومند و شكارگر، می هراسی از من بترس ).

آری ، اگر كسی شیر را ندیده باشد و آنرا فقط از لحاظ رنگ و فرم و نام و عنوان بشناسد ممكن است از آن ، ترسی به دل راه ندهد. ولی باید گفت كه گویا او حقیقة شیر را نشناخته است ؛ (چون اگر واقعا این موجود نیرومند را درست می شناخت قطعا بیم و وحشتی او او در دلش پدید می آمد).

در فاتحه و آغاز كتاب آسمانی (زبور) آمده است : (راءس و عضو حساس و اندام حیاتی حكمت و دانائی ، ترس و بیم از خدا است ).

د - پالایش دل از رذائل اخلاقی :

(تقصیر و كوتاهی ورزیدن در بكارگرفتن علم ، منحصر به مطالبی نیست كه قبلا از آنها یاد كردیم ؛ بلكه ) عالم و دانشمند - علاوه بر تقصیر در عمل ، و رفتار بر طبق قوانین شرع ، و بكار گرفتن حقائقی كه فقهاء و اصحاب فتوی تدوین كرده اند از قبیل : نماز، روزه ، دعاء، قرآن و سایر انواع عبادات - ممكن است در انواع دیگری از اعمال ، گرفتار تقصیر و سهل انگاری گردد؛ زیرا اعمالی كه بر عالم و دانشمند واجب است ، و نیز اعمال غیرواجب به آنچه كه فقهاء گفته اند، منحصر و محدود نمی باشد؛ بلكه در بیرون از محدوده ابوابی كه فقهاء و مجتهدان در كتابهای خود تنظیم نموده اند، فرائض و تكالیف واجب و غیرواجب دیگری برای عالم و دانشمند وجود دارد كه از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و شناخت و پی جوئی آنها واجب تر، و دقت و موشكافی درباره آنها مهمتر است . و آن عبارت است از پالایش دل و جان از رذائل اخلاقی مانند: تكبر، ریاء، حسد، كینه و امثال آنها از خویهای ناستوده ای كه شخصیت روحی و معنوی انسان را به انحطاط و نابودی می كشاند. حقایق مربوط به آن در كتابهائی كه منحصرا در این مسائل بحث می كند مانند كتب (علم اخلاق ) كاملا ثبت و ضبط شده است .

یك فرد عالم و دانشمند، باید زبانش را از غیبت ، نمامی و سخن چینی ، گفتار نفاق آمیز، ذكر عیوب و خرده گیریهای بی جا از مسلمانان ، و امثال اینگونه سخنها حراست نماید. او باید از سایر جوارح و اعضاء خود بدینسان صیانت كند؛ زیرا اعضاء و اندام انسان نیز دارای احكام خاص و گناهان ویژه ای است كه این احكام و مقررات و گناهان مربوط به اندامهای مختلف انسان در موارد و جاهای مناسب خود مورد بحث و بررسی قرار گرفته است كه هر فرد مسلمانی باید ناگزیر آنها را فراگیرد و در برابر این مقررات ، سر تسلیم و طاعت فرود آورد.

این مقررات و احكام عبارت از تكالیف و وظائفی است كه از كتابهای فقهی - در ضمن بحث از بیع و اجاره و امثال آنها - به دست نمی آید؛ بلكه برای شناخت این وظائف (كه فوق قوانین فقهی است و از موقعیتی والاتر برخوردار است )، باید به علماء واقعی مراجعه نمود، علماء و دانشمندانی كه پای بند عمل به علم ، و كردار بر طبق آگاهی خود می باشند. و نیز باید به كتبی مراجعه كرد كه صرفا وظائف و مقررات مذكور در آن تدوین شده است . (این كتب عبارتند از كتابهای اخلاق و عرفان دینی كه در میان آثار دانشمندان اسلامی ، شمار فراوانی از آنها به چشم می خورد، و حاوی نكات جالب و عمیقی است كه می تواند در شخصیت روحی و انسانی فرد، سازمانی دقیق ایجاد كند).

این قضیه ، بسیار شگفت آور است كه عالم و دانشمند خداشناس ، منحصرا به علوم رسمی و متداول ، مغرور گشته و بدان بسنده كند، و از اینكه دانشهای كلاسیك و علوم معمولی را فراگرفته است خود را دلخوش سازد؛ ولی از اصلاح نفس و آراستن و پیراستن جان و دل ، و كوشش در جلب رضای پروردگار خود، غافل ماند. غرور و غفلت و خودباختگی دانشمندی كه با چنین شرائطی به سر می برد از طریق علم و عمل یا به عبارت دیگر: از طریق آگاهی ها و رفتارش ، مكشوف و روشن گردد.

اما از نظر عمل : ما درباره علت و عاملی كه یك فرد دانشمند از رهگذر آن گرفتار غرور و فریب شیطان می گردد مطالبی را قبلا یاد كردیم ، و گفتیم كه داستان چنین دانشمندی همانند داستان بیماری است كه برای درمان خویشتن فقط به داروشناسی و نسخه پردازی و تكرار استنساخ و قرائت و خواندن نسخه دارو و تعلیم این دارو به دیگران ، اكتفاء می كند. (بدیهی است كه او - علیرغم همه این مساعی - اگر به نسخه دارو عمل نكند، معالجه نمی گردد).

بلكه باید گفت : داستان چنین دانشمند، شبیه داستان كسی است كه به بیماری(بواسیر فیستول ) و (برسام = التهاب كبد) مبتلا و گرفتار است ، و شدت ایندو بیماری ، او را در لبه پرتگاه مرگ قرار داده است . چنین بیمار باید داروی درمانبخش و طرز بكاربردن آنرا شناسائی كند. اگر او (به جای اینكه در صدد چنین كوششبرآید) خود را سرگرم شناختن داروی درمان كننده حیض و استحاضه نماید و شب و روزخود را در بررسی دوای حیض و استحاضه و تكرار آن صرف كند - در حالیكه او بهقطع و یقین میداند كه مرد است و در تمام مدتطول عمر خویش به هیچوجه دچار قاعدگی و استحاضه نمی گردد -؛ ولی (در تاءییدمساعی خویش ) می گوید: ممكن است زنی دچار این حالت شود و از من راجع بهمسائل مربوط به آن ، پرسش نماید. (پرواضح است كه اینگونه طرز تفكر)،كمال غفلت و غرور، و منتهای حماقت و نابخردی است ؛ زیرا چنین شخصی به جای آنكه خودرا با شناسائی داروی درمان بخش و بكاربردن آن ، از بیماری مهلك بواسیر و برسامنجات دهد، سرگرم همان مسائل مربوط به قاعدگی و استحاضه ای است كه هرگزگرفتار آنها نخواهد شد.

یك فقیه نما و باصطلاح : عالم به مسائل دینی - كه پیروی از تمایلات نفسانی بر او چیره گشته ، و به دنیا متكی است ، و به بیماریهای كشنده : حسد، تظاهر و خودنمائی ، خشم ، كینه ، و عجب و غرور نسبت به اعمالی كه آنها را اعمال شایسته خویش می پندارد، مبتلا و گرفتار است ، و تصور می كند كه ، اعمال او درست و شایسته می باشد، مسلما او همانند آن بیمار كذائی است (كه به علت غفلت از خویشتن و پرداختن به دیگران ، موجبات تیره روزی و نابودی خود را فراهم می كند). اگر او باطن و درون خود را، مورد تفتیش و بازرسی قرار دهد می بیند كه این حالات درونی او از جمله معاصی آشكار و پلیدیهائی است (كه برای هیچكس ، تردیدی در زشتی آنها وجود ندارد).

بنابراین باید چنین فردی ، توجه و التفات خود را به سخنان نبی اكرم (صلی الله علیه و آله ) معطوف سازد كه فرمود: (ناچیزترین ریا و خودنمائی ، به عنوان شرك ، تلقی می شود) (190) و به این سخن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) گوش فرا دهد كه گفت : (آنكه در دلش كمترین حالت كبر و ذره ای خود بزرگ بینی وجود دارد به بهشت درنیاید) (191) . و به این گفتار رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) بنگرد كه فرمود: (حسد و تنگ نظری ، حسنات و كارهای نیك انسان را می بلعد و نابود می سازد، آنچنانكه آتش ، هیزم را می بلعد) (192) (و آنرا به خاكستری ناچیز مبدل می نماید). و یا به این گفتار پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) التفات كند كه فرمود: (مال دوستی و جاه طلبی ، نفاق و دوگونگی شخصیت را در دل انسان می رویاند همانگونه كه آب ، گیاه را می رویاند) (193) .

او باید به اخباری بنگرد كه درباره عوامل كشنده شخصیت انسان ، (از معصومان (علیهم السلام ) به ما رسیده و در كتابهای حدیث ، تدوین شده است .

باری ، چنان عالم و دانشمند، بدینسان از بكارگرفتن داروهائی كه سایر عوامل و بیماریهای كشنده باطنی را درمان می كند، دریغ می ورزد، به گونه ای كه نسبت به این داروهای حیات بخش و شخصیت آفرین ، بی اعتناء می گردد. و احیانا ممكن است به علت همین اهمال كاریها - پیش از آنكه موفق به توبه شود و رفتار نامطلوب گذشته خویش را جبران نماید - (با دست و دلی آلوده و كثیف ، مرگ ، او را در ربوده و این جهان را كه آزمایشگاه انسان است ، ترك گوید) و با شرائطی ، خدا را ملاقات كند كه بر او خشمگین باشد.

چنین دانشمندی كه باید برای درمان بیماری شخصیت روانی خود، سخت كوش و پرتلاش باشد - به جای اینكار - از مسائلی پی جوئی میكند كه در زندگانی او كمتر به كار می آید. او مساعی و كوششهای بی دریغی در آن مسائل مبذول می دارد و به شدت ، خود را به مطالعه و تدریس علم نحو و صرف كلمات و منطق و بحث از انواع دلالات ، و بررسی مسائل حیض ، استحاضه ، صلح ؛ اجاره ، لعان ، جراحات ، دعاوی ، بینه ، قصاص ، دیات (و امثال اینگونه مسائل ) سرگرم می سازد كه در تمام مدت عمر و زندگانی خود - جز به ندرت - بدنها نیازی پیدا نمی كند. و اگر شخصا نیازمند شناسائی دقیق این مسائل باشد و یا دیگران به شناسائی آنها احساس احتیاج نمایند، باید بدانیم كه دانستن این مسائل از واجبات كفائی است (كه با دانستن دیگران ، تكلیف او در شناسائی این مسائل ، ساقط می شود و از آن پس ، دانستن او الزامی نخواهد بود). اگر او در چنین شرائطی به این مسائل روی آورد، در حقیقت از علوم و معارفی روی گردان شده است كه به اتفاق همه علمای اسلام ، واجب عینی است (كه اگر دیگران دست اندر كار چنین علوم و معارف گردند، تكلیف الزامی او نسبت به آنها ساقط نمی شود. و او موظف است - با وجود اینكه دیگران این علوم را فراگرفته اند - خود نیز به عنوان یك تكلیف صد در صد الزامی و واجب عینی - همین علوم و معارف را فراگیرد).

هدف این علوم (یعنی علوم رسمی متداول از قبیل صرف و نحو و و...) - در صورتیكه منظور از یادگیری آنها، جلب رضای خداوند بزرگ و نیل به پاداش ‍ عظیم او باشد - به عنوان یك تكلیف و واجب كفائی است . بدیهی است كه واجبات كفائی در جنب واجبات عینی ، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. یعنی نخست باید واجبات عینی را فراگرفت و سپس به واجبات كفائی پرداخت .

اگر هدف همان دانشمند فقیه - كه معلومات و مایه های علمی خود را كاملا شناسائی كرده است - تحصیل رضای خدا و امتثال از اوامر او باشد باید در ترتیب علوم و تحصیل آنها، به علوم مهمتر و نافع تر پیش از علوم دیگر - بر حسب درجه اهمیت و نفع آنها - سرگرم شود (و بدآنها پای بند باشد)؛ چون در غیر اینصورت باید گفت كه او یا دچار حیرت و سرگردانی و غفلت و بی خبری نسبت به علوم و معارف بسر می برد، و یا آنكه فردی متظاهر و ریاكار در دین و فریب خورده ای است كه پویای ریاست و برتری و جاه و مقام و مال می باشد.

بنابراین او باید برای درمان یكی از این دو بیماری : (غفلت و ریاكاری ) از داروهای درمان بخش آن ها آگاه شود، و پیش از آنكه هر یك از این دو بیماری بر او چیره گردد و در او مزمن شود و شخصیت معنوی و انسانی او را از پای درآورد، به معالجه و درمان آنها مبادرت ورزد.

فقه و علم واقعی چیست ؟

علاوه بر این باید بداند كه صرف یادگیری مسائل مدون فقهی ، از دیدگاه خداوند، فقه واقعی نیست . فقه و بصیرت واقعی دینی - از دیدگاه پروردگار متعال - درك و شناسائی جلال و شكوه و عظمت خداوند است . در سایه چنین درك و شناختی است كه خوف از خدا و هیبت نسبت به او، و در نتیجه ، خشوع و توجه و انعطاف مطلوب ، در دل انسان به ثمر می رسد. و همین شناخت ، او را به تقوی و پارسائی و شناسائی صفات مخوف و نامطلوب ، و نیز درك صفات ستوده و مطلوب ، وامیدارد تا سرانجام از صفات نكوهیده بر حذر بوده و دست اندر كار صفات مطلوب گردد.

نتیجه این كوششها این است كه خوف الهی را شعار دل خویش ساخته و در قلب او، حزن و اندوهی (به خاطر اعمال ناستوده اش ) برانگیخته شود.

خداوند متعال ، انسان را به همین مساءله در نبشتار آسمانی خود هشدار داده و فرموده است :

(( (فلولانفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون ) )) : (194)

چرا پاره ای از اقوام و گروهها از شهر و دیار خود بیرون نمی روند تا در مسائل دینی ، از فقاهت و بینش دینی برخوردار گردند؟ و آنگاه كه به شهر و وطن خویش بازمی گردند مردم وابسته به خود را (از رفتار نادرست بازداشته و آنان را از چنان اعمالی ) بیمناك سازند تا آنان از آنها برحذر باشند.

علم و دانشی كه انذار و بیمناك ساختن مردم از گناه - در سایه رهنمودهای آن به دست می آید - همین علم مدون فقهی معمول و متعارف نیست ؛ زیرا منظور از فقه معمول و متداول ، صیانت اموال است كه با شرائط مورد نظر در معاملات ، چنین صیانتی پیش بینی و ضمانت می گردد. و نیز منظور از فقه مدون ، نگاهبانی بدن به وسیله مال و پیشگیری از قتل و جرح (و امثال آنها است ). مال (كه به وسیله قوانین مقرر در معاملات ، صیانت می گردد) باید به عنوان آلت و ابزار و وسیله ای برای سیر به سوی (الله ) مورد استفاده قرار گیرد. بدن (كه صیانت آن در ظل قوانین حدود و دیات و قصاص ، تاءمین می شود) مركب و وسیله نقلیه ای است كه باید از آن برای پیمودن این مسیر و گذرگاه - یعنی دنیا - بهره برداری شود.

بنابراین نباید این آلت و ابزار (یعنی مال )، و این مركب و وسیله نقلیه (یعنی بدن ) را هدف زندگانی انسانی دانست . و این وسیله را نباید به عنوان هدف و مقصود نهائی تلقی نمود. با توجه به این نكته ، علم و دانش اساسی و بنیادی عبارت از شناختن و پیمودن طریقی است كه انسان را به خدا می پیوندد. علم واقعی عبارت از شناختن طرز طی نمودن و درنوردیدن گردنه ها و دست اندازهای روحی است كه این دست اندازها، همان صفات ناستوده انسانی می باشد. این صفات زشت ، میان انسان و خدای او پرده و حجابی ایجاد می كند كه اگر انسان - با آلودگی به چنان صفاتی - از دنیا برود، از لقاء رحمت پروردگار مهربان ، محجوب و محروم خواهد شد.





ه‍- چند نمونه و مثال عبرت انگیز درباره دانشمندان غیرواقعی :

با توجه به نكات مذكور به این نتیجه می رسیم كه علم و دانش حقیقی ، انگیزه پدید آمدن خشیت و بیم از خدا و ترس از گناه در دل انسان می گردد. و بلكه باید گفت : كه ترس و بیم از گناه ، ویژه دانشمندان واقعی است . چنانكه خداوند متعال ضمن آیه (( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) به همین نكته ، مردم را آگاه كرده است . و در ترس از گناه ، میان فقهاء و سایر دانشمندان در این جهت ، فرقی وجود ندارد، (یعنی عالم واقعی اعم از فقیه و غیرفقیه ، بیم از خدا را كاملا در دلش احساس می نماید).

داستان فقیه و دانشمندی كه صرفا به شناخت فقه معمول و متعارف و علوم رسمی ، خویشتن را محدود و راضی می سازد (و به علوم و معارف اساسی نمی پردازد)، داستان كسی است كه در رفتن به سفر مكه و انجام مناسك حج ، تنها به دانستن كیفیت دوختن درز مشك آب و موزه و پاافزار یعنی كفش اكتفاء كند، (و مسائل اساسی حج را فرانگیرد). بی تردید اگر چنین مسافری ، فاقد مشك آب و كفش و پاافزار باشد نمی تواند مناسك حج را برگزار كند. ولی صرف آشنائی به طرز دوختن درز مشك آب و پاافزار نمی تواند به هیچوجه با این شخص كمك كند كه پس از بازگشت از سفر حج به عنوان (حاجی واقعی ) تلقی شود. (اگر این شخص به تمام اطلاعات مربوط به طرز دوختن درز مشك آب و كفش عمل كند كسی نمی گوید: او مناسك حج را انجام داده است ؛ بلكه می گویند: به هیچوجه كاری كه به حج و مناسك آن ارتباط دارد، انجام نداده است ).

اگر فقیه ، از علوم فقهی متداول ، بی اطلاع باشد قهرا شناسائی احكام دینی دستخوش عقب افتادگی و تعطیل خواهد شد؛ ولی شناسائی احكام فقهی (منهای شناخت علوم واقعی و اساسی ) نمی تواند خود فقیه را نجات داده ، و نیز نمی توان چنان علمی را به عنوان علمی رهائی بخش شناخت . (فقیه باید پیش از فقه ، از حس خودیابی و خدایابی و شناخت راه و رسم نیل به رضای خدا، برخوردار باشد تا راه نجاتی برای خویشتن - قبل از پرداختن به دیگران - در رسیدن به رضای خدا بگشاید). ما این واقعیت را پیش از این یاد كردیم .

بلكه باید گفت : علوم رسمی و متداول ، زمینه پرداز و مقدمه برای مقصد و هدفی است كه صرفا آن هدف ذاتا مطلوب می باشد. (علوم رسمی ، ابزار و وسیله رسیدن به این هدف است . بنابراین چگونه می توانیم در طریق و مسیر این هدف ، متوقف بمانیم و هدف و مقصد را فراموش كنیم ، و یا مقصد را فدای طریق و وسیله سازیم ، و به اصطلاح : (ذی المقدمه را برای مقدمه قربانی كنیم ) ).

اگر شرائط و اوضاع كسی كه عالم و عارف به قوانین و احكام الهی است ، و به دستورات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) و ائمه دین (علیهم السلام ) آشنا می باشد و نسبت به معارف آئین آسمانی ، برخوردار از آگاهی است ، (و در عین حال ، فاقد علوم اساسی و بنیادی می باشد)، همانند همان شخصی باشد كه برای انجام مناسك حج ، فقط راه و رسم دوختن درز كفش و كفشگری و پینه دوزی را فراگرفته است ؛ وضع و حال حكماء و فلاسفه چه خواهد بود؟! فلاسفه ای كه عمر خویش را در شناسائی عالم كون و فساد مصروف می دارند، عالم و جهانی كه آینده آن فساد و نابودی محض است ، و این حكماء افكار خود را سرگرم شناختن وجود می سازند كه آیا وجود، عین ذات موجودات است ، و یا امری است زائد بر ذات موجودات ، و یا امری است مشترك میان موجودات . و بالاخره درباره اینگونه مسائل بحث می كنند كه هیچگونه بازده و ثمری ندارد. بلكه باید گفت : خود آنها نیز نمی توانند (از رهگذر این كاوشها) به حقیقت خواسته و مطلوب خود در معرفت دست یابند تا چه رسد به اینكه دیگران را - كه دست اندر كار این علم نیستند - به حقیقت خواسته و مطلوب آنان ، آگاه سازند.

داستان چنین دانشمندان ، شبیه داستان پادشاه و فرمانروائی است كه خدمه و نوكرانی برای خود تهیه ببیند و به آنها دستور دهد كه وارد خانه و كاخ او گردند، و به انجام خدمات و وظائف خویش قیام نمایند، و به گونه ای در تكمیل و سازندگی خود بكوشند كه در پیشگاه او دارای قرب و منزلتی گشته ، و از كارهائی كه موجب طرد آن ها می شود بپرهیزند.

آنگاه كه این مستخدمان را وارد سرای خویش می سازد تا به وظائف و ماءموریت خویش عمل كنند، آنان به جای انجام وظائف و خدمات ، سرگرم نظاره و تماشای در و دیوار و زمین و حیاط و سقف كاخ شوند. و این نظاره و تماشا را تا آخر عمر ادامه دهند، و تمام فرصتها را صرف تماشای اطراف و جوانب و داخل و خارج آن كاخ نمایند، تا آنگاه كه مرگ آنها را فرارسد؛ در حالیكه نفهمند منظور از آوردن آنها به این سرا و كاخ ، چه بوده است .

راستی ، اوضاع و احوال این مستخدمان و اینگونه علماء از دیدگاه سرور آنها چگونه خواهد بود، سرور و آقائی كه - علیرغم تمام سهل انگاری آنان در طاعت ، و تقصیر آنها در فرمانبرداری از دستورات ، و بلكه آلودگی اشمئزازآور آنان به گناه - از انعام و احسان مهم خود نسبت به آنان هیچگونه دریغ نورزیده است ؟ (بدیهی است كه این خدمه و نوكران بی خاصیت و چنین دانشمندانی هیچگونه نصیبی نخواهند داشت ).

باید متوجه باشیم كه داستان اینگونه دانشمندان ، داستان خانه ای است كه اندرون آن ، تیره و ظلمانی است ؛ ولی چراغ فروزانی بر بام این خانه می درخشد كه ظاهر و بیرون خانه را روشن می سازد؛ (ولی درون خانه همچون شب دیجور، تیره و ظلمانی است ).

بلكه داستان اینان همانند انبار فاضل آب و مزبله ای است كه ظاهر و رویه آن با (سنگ و) گچ ، سفیدكاری و آراسته شده است ؛ ولی درون و ژرفای آن سخت متعفن و آلوده است .

و یا آنكه مثل آنان همچون گور مردگان است كه ظاهر و بیرونی آراسته دارد؛ ولی در دلش ، مردار متعفنی را در بر گرفته است .

ظاهرش چون گور كافر پر حلل



باطنش قهر خدا عز و جل



و یا مانند كسی است كه پادشاه و شخصیت برجسته ای را به میهمانی دعوت كند و به همین جهت دروازه بیرون خانه را با گچ كاری می آراید؛ ولی در محل ورود منزل ، مزبله ها و كثافات را رها كرده و فكری به حال آن نمی كند، (و برای جلوگیری از انتشار تعفن و بوی اشمئزازآور آن ، چاره اندیشی نمی نماید).

بی تردید، چنین حالاتی از چنان اشخاصی ، نمایانگر فریب خوردگی و نیرنگ یابی آشكار آنها از شیطان است .

نزدیكترین مثال برای نشان دادن حالت فریب خوردگی چنان دانشمندانی ، داستان شخصی است كه در زمینی به كشاورزی می پردازد، و كشته او می روید. اما همراه روئیدن آن ، بوته ها و علفهای هرز و بی خاصیتی - كه كشته های او را ضایع و تباه می سازد - نیز می روید. لذا دستور میدهد و در صدد برمی آید كه زراعتش را از علفها و بوته های هرز، وجین و پاكسازی كنند و آنها را از میان ببرند. ولی این شخص به جای ریشه كن ساختن علفهای هرز، فقط آنها را از وسط می برد و در نتیجه ، ریشه آن در دل زمین باقی می ماند و با چنین پاكسازی (به جای ریشه كن ساختن عوامل تباه سازنده زراعت )، آنها را بیشتر تقویت می كند، و سرانجام ، این علفها و بوته های هرز دوباره با قدرت و نیروی بیشتر شروع به روئیدن می نماید.

كانون و مركز رویش نقائص و ریشه تمام رذائل و حالات ناستوده انسان ، عبارت از اخلاق و خویهای نامطلوب و پستی است كه در دلها جای گرفته است . اگر كسی زمینه قلب و درون خویش را از اینگونه خوی ها پاكسازی نكند، حتی طاعت و امتثال ظاهری او نسبت به اوامر و دستورات الهی ، ناتمام و ناقص خواهد بود. و در نتیجه با عوامل زیان بخش به شخصیت معنوی و انسانی - كه همواره رو به قوت و تزاید خواهد بود - درگیر می باشد.

بلكه چنین عالم و دانشمند، مانند كسی است كه به بیماری برص و پیسی و مرض جلدی ، مبتلی شده و موظف است كه بدنش را با داروئی مالش و ماساژ دهد، و شربت معالجی نیز بنوشد تا بیماری او درمان گردد. او باید بدن را با دارو مالش دهد تالك و پیس ظاهری ، زدوده شود. و نیز شربت بنوشد تا ماده و منشاء این بیماری از درون او ریشه كن گردد. حالا این بیمار، فقط بدنش را با داروی مخصوصی مالش و ماساژ می دهد، ولی شربت را نمی نوشد؛ بلكه چیزهائی را تناول می كند كه به ریشه و ماده این بیماری مدد می رسانند.

بدیهی است كه با چنین كاری ، ریشه و منشاء بیماری در (درون ) او تقویت می شود، ولی او همواره فقط به ظاهر بدن می پردازد و آنرا ماساژ میدهد؛ در حالیكه ریشه این بیماری - به خاطر ترك نوشیدن دارو - در اندرون وی هر چه بیشتر پیشروی می كند تا سرانجام او را از پای درمی آورد.

از خداوند متعال میخواهیم كه نخست ما را به اصلاح خویشتن موفق ساخته تا درون و باطن خود را از بیماریهای اخلاقی بپیرائیم . و چشمان ما را به عیوب و خرده ها و نقائص مان بینا گرداند. و ما را از رهگذر معلومات و معارف مان بهره مند سازد. و مایه های علمی ما را حربه و دلیلی زیانبار بر ما قرار ندهد. توفیق و كامیابی ما در نیل به این آرزوها به دست توانای خدائی است كه از تمام مهربانان و بخشایشگران ، بخشایشگرتر و مهربان تر است .

3- بكار بستن علم ، و توجه و توكل به خدا، و برخورداری از جهت یابی صحیح

برای هر یك از معلم و شاگرد - علاوه بر خلوص نیت و بكار بستن علم - شرائط متعدد و وظائف متنوع و فراوانی وجود دارد كه همه این شرائط و وظائف در همان شرط دوم یعنی بكاربستن علم ، خلاصه می شود؛ زیرا علم و دانش وسیله نیل به اخلاق كریمه و رفتار ستوده و پسندیده ، و منزه ماندن انسان از خویها و كردار زشت و بد می باشد.

اگر عالم و دانشمند، این دست افزار گرانبها را عملا بكار گیرد و به علم خویش - به صورتی درست و در جهت صحیح - عمل كند، خداوند متعال او را به هر گونه خیر و سعادتی - كه پویائی آن ممكن است - دسترسی می دهد. و از هر عامل و انگیزه ای - كه موجب زشتی چهره شخصیت او می گردد - بدور می سازد.

پس آنچه بر معلم و شاگرد - پس از پاكسازی و تصفیه باطن و جان و روان از رذائل اخلاقی ، و بكارگرفتن علم - لازم و ضروری است این است كه سراپای وجودشان را از درون و بیرون ، متوجه خدا ساخته و در تمام شئون ضروری زندگانی خویش به او متكی باشند و فیض بهره ها را از پیشگاه الهی ، درخواست و دریافت كنند؛ و آنها را نزد خدا جستجو نمایند؛ زیرا علم و دانش - همانگونه كه از بیان امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده ایم - از رهگذر كثرت تعلم و دانش آموختن به دست نمی آید؛ بلكه علم و دانش عبارت از پرتو و نوری است كه خداوند در دل و جان كسی می افكند كه خواهان هدایت او است ، و او باید متوكل به خدا بوده ، و امور خویش را به وی واگذار نموده ، و بر علل و اسباب طبیعی و دنیوی تكیه نكند. اگر این عالم و دانشمند در شئون مختلف زندگانی ، صرفا به علل و اسباب دنیوی متكی باشد، و امور زندگانی خود را به همانها واگذار نماید، همین علل و اسباب به صورت بار گران و كمرشكن بر دوش او سنگینی می كند و موجب انحطاط شخصیت وی می گردد.

آری عالم و متعلم نباید بر هیچ كس و بر هیچ چیزی از آفریده های خدا متكی باشند؛ بلكه باید زمام امور خود را - در زندگانی و رزق و روزی و امثال آنها - به خداوند متعال واگذار نمایند تا از این رهگذر نفحات قدس الهی و الطاف پاكیزه پروردگار و لحظات انس و الفت با خداوند، بر آنها تجلی كند و از رهگذر آن ، مشكلات آنان حل و گشوده شده و كژی آنها به راستی آید، و منظورشان تاءمین گردد و امور زندگانی آنها به صلاح بازآید.

از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) روایت كرده اند كه فرمود: (خداوند متعال به ویژه ، عهده دار رزق و روزی طالب علم و دانشجو می باشد، و روزی او را اختصاصا به طریق خاص و متفاوت از دیگران تضمین می كند كه سایر مردم ، مشمول این لطف خاص او نیستند، یعنی علاوه بر آنكه به طور عموم ، روزی سایر مردم را نیز به عهده گرفته است روزی او را به طرز خاصی بدو ارزانی می كند. به عبارت دیگر: سایر طبقات مردم در كسب اسباب معیشت و زندگانی ، به سعی و كوشش نیاز دارند تا روزی خود را بدست آورند، و غالبا در سایه مساعی خود به آن دست می یابند؛ در حالیكه یك دانشجوی پویای علم به چنین سعی و كوششی - برای امرار معاش - مكلف و موظف نیست ، (و نیازی به آن ندارد)، بلكه او موظف است كه جویای علم و دانش باشد و باید بداند: چون در مسیر دانشجوئی ، از حسن نیت و اخلاص در اراده ، برخوردار است خداوند متعال ، هزینه معاش و زندگانی او را كفایت و ضمانت خواهد كرد).

در طی حالات شخصی زندگانی من ، حوادث و رویدادهای جالب و دقیقی را به یاد دارم كه اگر به گردآوری و تدوین آنها بپردازم به جائی می رسد كه خدا بهتر از هر كسی به این توجهات ظریف و مشحون از جمال و زیبائی ، آشنا و آگاه است . آری او می داند كه چه رفتار خوش آیندی از ناحیه وی نصیب من گشت .

از آن زمانی كه به تحصیل علم سرگرم شدم : (اوائل دهه 930 ه‍ ق .) تا این زمان كه به نگارش این كتاب می پردازم یعنی (نیمه ماه رمضان 953 ه‍ ق .) (حوادث جالبی كه نمایانگر مراحم دقیق الهی است در سراسر زندگانی تحصیلی ام اتفاق افتاده كه واقعیت سخنان نبی اكرم (صلی الله علیه و آله ) را آشكار می سازد). و خلاصه : شنیدن كی بود مانند دیدن . (من همه این توجهات مهرآمیز و الطاف ظریف و دقیق پروردگار حكیم را شهود كرده ام كه فعلا جای بازگو نمودن آنها نیست ).

نتیجه عدم توكل به خداوند متعال :

استاد متقدم و پیشین ما: محمد بن یعقوب كلینی از حسین بن علوان آورده است كه می گفت :

(در مجلس درس استادم ، سرگرم فراگرفتن علم بودیم . در یكی از سفرها هزینه مالی من تمام شد و چیزی نداشتم . یكی از دوستان و یاران ما به من گفت : تو كه گرفتار چنین اوضاعی هستی به چه كسی دل بسته ای و به كه امیدواری (تا هزینه زندگانی ترا تاءمین كند؟) گفتم : به فلانی . گفت : سوگند به خداوند كه (با چنین فكر و اندیشه ای ) نیاز تو برآورده نمی گردد، و آرزو و امید و درخواست تو، به سرانجامی موفقیت آمیز منتهی نخواهد شد. گفتم : خدای ، ترا بیامرزاد، به چه دلیل با چنین قاطعیتی اظهارنظر می كنی و مرا نومید می سازی ؟ گفت كه امام صادق (علیه السلام ) به من فرمود؛ در یكی از نبشتارها، این مطلب را خوانده است كه خداوند متعال می گوید: به عزت و شكوه و بزرگواری و مقام والایم بر عرشم سوگند، امید و آرزوی هر آرزومندی را - كه در آمال و آرزوهای خود به غیر من روی آورد و به آن دل ببندد - به یاءس و نومیدی مبدل می سازم ، و بر قامت چنین كسی از دیدگاه مردم ، لباس خواری و مذلت را می پوشانم كه در نظر آنها، فروهشته و خوار گردد. او را از درگاه خود می رانم و پیوند او را از خویش می گسلم .

آیا او در شدائد و مشكلات زندگانی به كه امیدوار است ؟ در حالیكه ناهمواریها و مشكلات زندگانی جهان زیر قبضه قدرت من قرار دارد؛ ولی او چشم امید به غیر من دوخته و با مدد فكر و اندیشه شخصی و تصور خود درگاه دیگری را می كوبد، با اینكه می داند كلید مشكل گشای تمام درهای بسته در دست من است . و درگه من همواره فراسوی بندگانی كه مرا می جویند و مرا می خوانند، گشوده است .

آیا كسی هست كه در مصائب زندگانی ، چشم امید به من دوخته باشد و من امیدها و آرزوهای (مشروع ) او را برآورده نساخته باشم ؟

آیا چه كسی - در یك مسئله مهم و كاری عظیم - به من امیدوار بوده كه من امید او را بریده و نومیدش ساخته باشم ؟.

من امید و آرزوهای بندگانم را حفظ و ضمانت كرده ام ؛ ولی آنها به حفظ و ضمانت من ، راضی و دلخوش نیستند. آسمانهایم را از موجوداتی مقدس یعنی فرشتگان ، مشحون ساخته ام كه از تسبیح و تقدیسم هیچگاه خسته و ملول نمی گردند. به این موجودات مقدس فرمان داده ام كه هیچ دری را به روی بندگانم نبندند و میان من و آنان ، مانعی ایجاد نكنند. ولی این بندگان (بدگمان من ) به گفتار و وعده های من اطمینان نكرده اند. آیا آنان نمی دانند كه اگر حادثه ای سنگین ، آنها را بكوبد و ضربه ای بر آنها وارد سازد جز من ، كسی قادر به جلوگیری و از میان بردن آن نیست ، مگر آنگاه كه به اراده و اذن من ، كسی بتواند غمگسار و یاور انسانی دیگر باشد.

پس چه شده است كه می بینم او از من دل بریده و از من روی برگردانده است ، چرا باید او را در چنین حالتی ببینم ؟ من در مقام جود و كرم ، نعمتهائی به وی ارزانی داشته ام كه آنها را از من درخواست نكرده بود. آنگاه كه این نعمتها را از او ربودم ، بازگرداندن آنرا از من درخواست نكرد، بلكه اعاده آنرا با غیر من در میان گذاشت .

آیا او چنین می پندارد - با اینكه من همواره قبل از درخواست و تقاضایش وی را مشمول عطای خویش قرار میدهیم - آنگاه كه درخواست می كند، از وی دریغ می كنم ؟!. (هرگز اینطور نیست . من به درخواست مشروع او پاسخ مثبت می دهم ).

آیا من ، بخیل و دریغ كارم كه او مرا رها كرده و از توجه به من ، دریغ می ورزد و مرا دریغكار می پندارد و به غیر من روی می آورد؟

آیا جود و كرم از آن من نیست ؟ آیا گذشت و رحمت در ید قدرت من نیست ؟ آیا من كانون و مركز و محور امیدها و آرزوها نیستم ؟

اگر كسی از من قطع امید كند، و به غیر من در آمال خویش پناه برد، آیا چنین آرزومندان و امیدوارانی - كه چشم امید به غیر من دوخته اند - هیچگونه ترس و بیمی ندارند (كه مبادا آرزوهایشان بر باد رود؟)

اگر تمام ساكنان كرات آسمانی و مردم كره خاكی ، امید و آرزوی خود را با من در میان گذارند، و من در مقام برآورده ساختن آرزوهایشان ، به هر یك از آنها همان مقدار عطاء كنم كه برابر خواسته همگان باشد، به اندازه عضو مورچه و ذره ای از ملك و دارائی من كاسته نمی شود. آن ملك و دارائی كه من ، مدیر و سرپرست و نگاهبان پایداری و بقاء استمرار آن هستم چگونه دستخوش كاهش و نقصان می گردد؟ (چون دریای كرم و احسان مرا، كرانی نیست و مرحمت من پایان پذیر است ).

وای بر كسی كه از مرحمت من نومید است ، و از فرمان من سرمی پیچد، و مراقب من نیست . چنین كسی ، بدفرجام و تیره بخت می باشد) (195) .

شیخ و استاد بزرگوار یعنی كلینی ، همین روایت را با سندی دیگر از سعید بن عبدالرحمن در كتاب خود آورده كه در پایان آن ، چنین آمده است : راوی گفت :

(به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم : یابن رسول الله ؛ این حدیث را بر من املاء فرما (تا آنرا بنویسم ) امام صادق (علیه السلام ) آنرا املاء فرمود. و من گفتم : سوگند به خداوند كه از این پس ، حاجتی را با غیرخدا در میان نمی گذارم ) (196) .

باید بگویم این سخن گرانمایه - كه از مطالع نبوت بر افق امامت - از ناحیه خداوندی كه منزه از هر گونه نقص و عیب است - پرتوافكن است ، در تحریص و ایجاد شوق توكل به خداوند، سخنی است كافی و رسا، و مضامین عالی آن برای انسان ، درس كاملی است (كه به او می آموزد) تا امور زندگانی خود را به خدا سپرده و در تمام مسائل مهم حیاتی به او متكی باشد.

این حدیث در مسئله توكل به خداوند از جوامع كلام می باشد و كاملا رسا است ، به گونه ای كه نمی توان مطلب و نكته دیگری بر آن افزود. (و در محتوای این حدیث برای توكل انسان به خداوند متعال ، هیچگونه كمبودی احساس نمی شود).

این بود مسئله سومی كه مربوط به آداب معلم و شاگرد نسبت به خود می باشد.

4- حسن خلق و فروتنی و كوشش در تكمیل نفس

معلم و شاگرد در پای بند بودن به حسن خلق - نسبت به سایر مردم - وظیفه بیشتر و سنگین تری دارند. آندو موظفند كه تواضع و فروتنی و رفق و مدارای كامل را درباره دیگران معمول دارند و در این رهگذر از بذل توان و طاقت خویش - به منظور تكمیل نفس - دریغ نورزند.

از معاویة بن وهب روایت شده كه گفت : از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم كه فرمود: (جویای علم و دانش باشید و خویشتن را همراه آن با آمیزه حلم و بردباری و متانت و وقار بیارائید، و نسبت به كسی كه از او علم و دانش را درخواست می كنید متواضع و فروتن باشید، و همچون دانشمندان جبار و اشراف منش نباشید؛ چون طرز رفتار باطل و نابحق شما، حق شما را از میان می برد) (197) .

حلبی در (الصحیح ) یا در حدیث صحیح از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده است كه آنحضرت گفت : امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) فرمود: (می خواهید كه شما را به حال فقیه و دانشمند واقعی دینی آگاه سازم ؟ آری او عبارت از كسی است كه مردم را از مهر و راءفت خداوند، نومید نمی سازد. و در عین حال ، آنانرا (به گونه ای ارشاد می كند كه ) نسبت به عذاب خداوند احساس ایمنی نكنند، و به مردم در ارتكاب گناه ، آزادی عمل نمی دهد، و قرآن را - به خاطر رغبت به غیر قرآن - رها نمی نماید.

بدانید نباید - در علم و دانشی كه درك و فهم آدمی را بیدار نسازد، و در تلاوتی كه با تدبیر و اندیشیدن در حقایق و محتوای قرآن ، همگام نباشد، و در عبادتی كه تفكر و اندیشه بدان راه ندارد - خیر و نیكبختی را جستجو نمود) (198) .

باید بدانید آن كسی كه جامه علم را در بر می گیرد و به عنوان عالم و دانشمند در میان جامعه معرفی می شود، مردم به او چشم می دوزند تا آنجا كه رفتار و گفتار و حتی طرز و فرم ظاهری او را الگو و سرمشق خود قرار میدهند. اگر روش و شیوه و سیرت او نیك و زیبا و مطلوب باشد، و حالاتی شایسته و درخور یك دانشمند در او به وجود آید، و تواضع و فروتنی را در برخورد با دیگران در پیش گیرد، و در اعمال و رفتار خود، دارای خلوص نیت باشد، اوصاف و خصوصیات او به دیگران منتقل می شود (و مردم ، رفتار و گفتار و همه مظاهر وجود خود را با مظاهر وجودی وی هماهنگ و همگام می سازند). و در نتیجه ، خیر و نیكی در میان جامعه ، رواج و رونق یافته و اوضاع و احوال زندگانی آنها نظم و سامان پیدا می كند.

اما وقتی اوضاع و شرائط زندگانی عالم و دانشمند، واژگونه بوده ، و رفتار و گفتار ناپسند، شیوه و پیشه او باشد. قهرا مردم - به درجاتی بدتر و زشت تر و فرومایه تر از او - رفتار و گفتارشان را تنظیم می كنند تا چه رسد به آنكه همانند او عمل نمایند. چنین دانشمندی نه تنها خویشتن را تباه می سازد؛ بلكه موجب فساد و تباهی سایر مردم نیز می گردد. برای ارائه اهمیت گناه و جرم یك عالم و دانشمند تباه كار، و مطرودیت و دوربودن او از حق ، همین نكته ترا بسنده است . و سخن به همین مقدار برای نشان دادن عظمت گناه و تیره روزی دانشمند تباهكار، و زیانبار بودن او، كافی است .

ای كاش (حساب جاری ) عمل و كردار چنین دانشمندی پس از مرگ او بسته می شد، و بار گناه او، (در حجم و گرانی گناه زمان حیات او محدود می بود و) پس از مرگ او پایان می گرفت ؛ ولی این حساب جاری گناه عالم با مرگ او مسدود نمی گردد، و از سنگینی بار گناهش چیزی كاسته نمی شود؛ بلكه عمل و وزر و وبال او باقی است ، و وبال گناه كسانی كه به او تاءسی كرده و از شیوه او سرمشق گرفته اند در عهده او قرار گرفته و پایدار است ، و راه و رسم نابسامانی كه در میان مردم بجای گذاشته است او را گرفتار ساخته و عواقب سوء گناهان دیگران ، عاید او می گردد. و تا وقتی كه پیروان او بر سر جای هستند وزر و وبال او سنگین تر می شود.

یكی از عرفاء گفته است : همه مردم - نسبت به كسی كه درزی ، عالم و دانشمند جلوه گر است - همواره از لحاظ مقام و منزلت ، در درجه پائین تری قرار دارند. اگر عالم و دانشمند با وجود علم ، از مزایای دیگری از قبیل پارسائی و تقوی و صلاح و شایستگی در گفتار و كردار، برخوردار باشد، توده مردم دست به اعمالی می زنند كه مباح و روا است . و اگر همان دانشمند به اعمال مباح و جائزی دست زند، توده مردم دست اندر كار اعمال شبهه ناك می شوند. و اگر عالم و دانشمند مرتكب اعمال شبهه ناك گردد، توده مردم مرتكب اعمال حرام می شوند. و اگر عالم و دانشمند مرتكب محرمات گردد و به كارهای حرام دست یازد، توده مردم كافر می شوند (و از دین و مبدء و معاد، روی گردان می گردند).

برای اثبات راستی و واقعیت این امر (یعنی اثرپذیری توده مردم از رفتار و گفتار دانشمند، و اینكه اعمال او دستاویز بهانه و جراءت و جسارت مردم در ارتكاب اعمال زشت تر می گردد)، مشهودات ما در زندگانی روزمره همین مردم و وجدانهای عادل ، گویاترین دلیل می باشد (و نیازی به احتجاج و استدلال ندارد؛ چون آنچه كه عیان است چه حاجت به بیان است ). علاوه بر این ، سخنان شخصیت های برجسته نیز همین حقیقت و واقعیت را تاءیید می كند.

5 - عفت نفس و علو همت

باید معلم و شاگرد دارای عفت نفس و علو همت باشند. و از پادشاهان و اهل دنیا فاصله بگیرند (و با آنها پیوندی برقرار نسازند)، و به خاطر طمع به دنیا در كادر آنها وارد نگردند، و مادامی كه راه گریزی از دستگاه آنها برای آنان وجود دارد نباید - به خاطر طمع و آزمندی به مال و منصب - در سلك و رده آنان قرار گیرند تا بتوانند همانگونه كه پیشینیان از علم و دانش پاسداری كرده اند، از حرمت و ارزش دانش ، نگاهبانی كنند.

اگر عالم و دانشمندی (به خاطر آزمندی و گرایش به دنیا) به ملوك و اهل دنیا بپیوندد، خویشتن را در معرض (سقوط) قرار داده و به امانتی (كه خداوند متعال به دست او سپرده است ، یعنی به علم و دانش ) خیانت كرده است .

غالبا دانشمندانی كه حتی به خاطر هدفهای انسانی و دینی به سلاطین و اهل دنیا پیوستند به هدف و مطلوب خویش نائل نشدند؛ بلكه ناكام گشتند. و بر فرض ‍ هم اگر به پاره ای از هدفهای خود دست یافته باشند، حالات و شخصیت روحی آنها به پایه حالات و شخصیت والای دانشمندانی نمی رسد كه دامن خویش ‍ را با چنین پیوندها و آلایشها نیالودند و توانستند خود را از سلاطین و اهل دنیا مصون دارند.

علاوه بر منقولات و حكایاتی كه از شخصیت های برجسته در این زمینه نقل شده است ، گواهی وجدان ما درباره چنین دانشمندانی ، دلیل گویائی است كه دگرگونی روانی این دانشمندان را تاءیید می كند (حتی هر چند كه آنان به منظور خدمت به همنوع و هدفی الهی ، به سلاطین و اهل دنیا پیوسته باشند).

یكی از دانشمندان برجسته به یكی از شخصیت های شریف و متدین و بزرگوار گفته بود: چرا بزرگان زمان و سلاطین و پادشاهان ، گوش شنوا و حالت انعطاف برای سخنان ما ندارند، و ایده ها و آرمانهای ما را نمی پذیرند، و برای علم و دانش ، ارج و مقداری قائل نیستند؛ در حالیكه در زمانهای پیشین ، ملوك و اشراف بدینسان عمل نمی كردند؛ بلكه روشی برخلاف روش معمول ملوك و سلاطین زمان ما را درباره علم و علماء بكار می بردند؟ این شخصیت عالیمقدار در پاسخ گفت : علماء و دانشمندان گذشته (حیثیت و شئون خویش را حفظ می كردند و به جای اینكه نزد ملوك و اهل دنیا بروند) خود پادشاهان و بزرگان ! و اهل دنیا نزد آنان می رفتند، و می خواستند در ازاء بذل مال و پیشكشها از علم و آگاهی این دانشمندان ، بهره مند شوند؛ ولی همین دانشمندان (به جای آنكه از آنها استقبال كنند و پیشكشهای آنها را قبول نمایند) در راندن آنان از پیشگاه خویش و رد منت و احسان آنها سخت پافشاری می كردند - و با استقامت و پایداری بی حد و مرزی ، آنانرا از نزد خود طرد می نمودند، و به منت و احسان آنها تن در نمی دادند).

اهل دنیا با مشاهده چنین رفتاری از علماء، زرق و برقشان از دیدگاهشان بسیار حقیر و پست جلوه می كرد، و قدر و ارزش علم و دانش از نظر آنان ، بسیار عظیم و شكوهمند چهره می نمود؛ چون از طرز برخورد با چنین دانشمندانی به این نتیجه می رسیدند كه اگر علم و دانش ، شكوهمند و گرانقدر نمی بود، دانشمندان آنرا بر دنیا ترجیح نمی دادند. و اگر دنیا حقیر و بی ارزش و فرومایه نمی بود، علماء و دانشمندان از آن روی گردان نمی شدند و آنرا از دست نمی نهادند.

اما چون علماء و دانشمندان عصر ما: (زمان مؤ لف )، به سلاطین و دنیاپرستان روی آوردند و علم و دانش خویش را - به خاطر جلب منافع مادی و دنیوی - در اختیار آنان قرار دادند، (و از بذل مساعی و كوششهای علمی به منظور دست یافتن به هدفهای انتفاعی و اغراض دنیوی و ارضاء خاطر دنیاپرستان ، دریغ نكردند) به همین جهت دنیا و مطامع مادی آن از دیدگاه (چنین دانشمندان و نیز) ملوك و سلاطین و اهل دنیا، چنان پرشكوه و عظیم تلقی شد كه به همان دلیل ، علم و دانش از زاویه های دید دنیاپرستان ، حقیر و بی ارزش گشت ؛ (و به همین جهت سلاطین و اهل دنیا گوش شنوائی در برابر اوامر مشروع و انسانی دانشمندان ندارند و برای علم و دانش و دانشمندان ، ارج و مقداری قائل نیستند).

كسی كه این كتاب را از نظر گذرانده است ؛ در درسهای گذشته شمه ای از احادیث و اخبار مربوط به این مطلب را مطالعه كرده است كه از آن جمله رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود:

(علماء و دانشمندان فقیه - تا آنگاه كه در ورطه دلبستگی و تعلق خاطر به دنیا غوطه ور نگردند - به عنوان سرسپردگان و امانت داران انبیاء و پیمبران و فرستادگان الهی ، محسوب می گردند. عرض كردند چه علامت و نشانه ای می تواند نمایانگر ورود علماء به دنیا و غوطه ور شدن آنها در مزبله های مادی باشد؟ فرمود: پیروی از سلاطین . بدانید اگر دانشمندانی ، دچار چنین ورطه و سقوطی گردند، نسبت به دین و آئین خویش از آنها برحذر باشید و از آنها بهراسید) (199) . (روایاتی نظیر آنرا در كنزالعمال 10/183 و 204).

جز این حدیث ، احادیث دیگری در نكوهش دانشمندان پیرو سلطان و معاشر با اهل دنیا وجود دارد (كه ما قبلا پاره ای از آنها را از نظر مطالعه كنندگان محترم گذراندیم ).

ولی باید توجه داشت كه صرف پیروی از سلاطین و ورود در كادر آنها به هر صورت و كیفیتی نمی تواند منشاء نكوهش و خرده گیری از دانشمندانی باشد كه به سلاطین و اهل دنیا پیوستند؛ بلكه این نكوهش و انتقاد، متوجه دانشمندانی است كه پیوستن به پادشاهان و ابناء دنیا را زمینه و وسیله ای قرار می دهند تا در سایه آن به مناصب و مقامات عالی دنیوی و تفوق و برتری بر همگنان و كسب جاه و منزلت عظیم ، و حیثیت دنیوی و ریاست و امثال آنها نائل گردند.

لكن اگر هدف عالم و دانشمند از پیوستن به سلطان و اهل دنیا چنین باشد كه از این رهگذر، نظام و سازمان زندگی همنوعان خود را پایدار نگاه دارد، و كلمه حق و هسته مركزی دین و آئین الهی اسلام را در پایه رفیعی قرار داده و از آن ترویج كند، و بدعت گزاران و تجددخواهان كوته فكر را قلع و قمع نماید، و امكاناتی برای امر به معروف و نهی از منكر در جامعه به وجود آورد و به اینگونه هدفها نائل شود اعمال او با چنین اهداف والائی از پرارزش ترین كردارها و رفتارهای او محسوب می گردد. اگر عالم و دانشمندی با چنین اهداف الهی و انسانی به سلطان و ابناء دنیا بپیوندد و به هدف الهی خود برسد، نه تنها كار ناروائی را مرتكب نشده است ؛ بلكه این كار او به عنوان عملی سرشار از فضیلت و شایسته ترین رفتار او به شمار می آید تا چه رسد به اینكه او را در این كار، مجاز بدانیم و عمل او را تاءیید كنیم .

با چنین توجیهی می توان میان روایاتی كه ورود در كار سلاطین و پیروی از آنها را نكوهش می كند، و میان احادیثی كه پیوستن به سلطان و اهل دنیا را تجویز می نماید، جمع و سازش و تناسبی برقرار ساخت .

بلكه گروهی از شخصیت های برجسته دینی (كه در ایمان آنان به خداوند و مساعیشان در خدمت به خلق ، تردیدی وجود ندارد و كسی نمی تواند از مراتب والای آنان در ایمان و دینداری خرده گیری كند) با سلاطین و ابناء دنیا (به خاطر حفظ و پاسداری دین و خدمت به شیعیان ) پیوند و رابطه ای برقرار كرده بودند از قبیل :

علی بن یقطین (200) و عبدالله نجاشی (201) و ابوالقاسم حسین بن روح (202) (یكی از ابواب شریفه ) (و از نائبان چهارگانه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) )، و محمد بن اسماعیل بن بزیع (203) ، و نوح بن دراج (204) و امثال آنها كه همگی از اصحاب و یاران ائمه (علیهم السلام ) بوده اند.

درمیان فقهاء و دانشمندان اسلامی (می توان از افراد برجسته زیر یاد كرد كه در خدمت به خلفاء و سلاطین ، هدف و نظری جز خدمت به دین و یاری و دفاع از شیعیان و مستضعفان نداشته اند) از قبیل :

سید مرتضی و سید رضی (205) و پدرشان ابواحمد حسین و خواجه طوسی (206) و علامه بحرالعلوم جمال الدین بن - مطهر(207) (معروف به علامه حلی ) و امثال آنها.

محمد بن اسماعیل بن بزیع - كه مردی موثق و صدوق و راستین (در میان رجال حدیث شیعه ) به شمار می آید - از امام رضا (علیه السلام ) روایت كرده است كه (در حق او (208) ) فرمود: (خدای را در درگاههای ستمكاران ، كسانی هست كه برهان و رهنمودهای روشنگر خویش را به وسیله آنها درخشان و نورانی می سازد. آری خداوند متعال چنین كسانی را در بلاد و ممالك از چنان تمكنی برخوردار می نماید كه بتوانند در مقام حمایت از اولیاءالله ، شر و ستم ظالمان را از آنان دفع كنند، و امور مسلمین را به صلاح باز آورند؛ زیرا اینگونه اشخاص ، پناهگاه مسلمین در برابر عوامل زیانبار هستند، و همه شیعیان نیازمند ما (در حوائج خویش ) به آنها روی می آورند، و در سایه مساعی و مراقبتهای آنان ، قلوب مؤ منین از بیم و هراس ایمن می گردد.

چنین افراد، عبارت از مؤ منان واقعی و نمایندگان امین و سرسپردگان الهی در زمین می باشند. آنان ، نور الهی در میان توده مردم ، و بندگان خدا در قیامت هستند كه كاربرد نور و درخشش پرتو وجود آنان (آنچنان گسترده و فراگیر است ) كه سماواتیان و اهل آسمانها را زیر پوشش خود قرار می دهد بدانگونه كه ستارگان فروزان ، به اهل زمین نورافشانی می كنند، و از نور آنها عرصه قیامت منور می گردد، و پهنه محشر در پرتو نور چنین مردمی می درخشد.

سوگند به خداوند آنها برای بهشت ، و بهشت برای آنان آفریده شده است . بهشت و نعمای آن ، بر آنان گوارا باد. چرا در پی نیل به چنین مقامی برنمی آئید و هیچ مانعی (در رسیدن به چنین منزلتی برای هیچیك از شما وجود ندارد) اگر كسی خواهان چنین موقعیتی باشد می تواند كاملا به آن دست یابد.

(محمد بن اسماعیل بن بزیع ، آنگاه كه چنین سخنانی از امام (علیه السلام ) شنید) عرض كرد: قربانت گردم ، راه وصول به این مقام و مرتبت چیست ؟ فرمود: با آنان بسر ببری و با چنین ستمكاران رابطه خود را حفظ كنی و از رهگذر آن ، به وسیله شادمان ساختن قلوب شیعیان با ایمان ما، موجبات رضا و سرور خاطر ما را فراهم آوری .

ای محمد بن اسماعیل ! از آنان باش (یعنی در جهت منافع شیعیان ما بكوش ) و همبستگی خود را با آنها حفظ كن ، و بدان كه این كوششهای تو اگرچه متضمن منافع و پاداش عظیمی است ؛ ولی ممكن است پیوند با ستمكاران ، كمین گاه و جایگاه خطرهای بدفرجام و غرور و خودباختگی و نیرنگ زدگی بزرگی باشد؛ چون اگر شكوه كاذب و زرق و برق دنیا و اشتیاق و دلبستگی به ریاست و تفوق بر دیگران ، در دل كسی جای مناسب و استواری پیدا كند، بسیاری از طرق نیل به ثواب و مقاصد درست و پاداش آفرین را در برابر او مسدود، و از دیدگاه او مستور می سازد؛ (و احیانا باعث می گردد كه معنویات و دین و ایمان انسان در معرض تهدید قرار گیرد. هر فرد مسلمانی اگرچه می خواهد از طریق ارتباط با دستگاه ستمكاران ، ظاهر وجود خویش را در خدمت به آنها قرار دهد و در باطن ، تمام نیرو و قوای خود را عملا در دفاع و حمایت از مستضعفین شیعه به استخدام گیرد؛ لكن با توجه به خطرهائی كه ممكن است شخصیت ایمانی و انسانی او را تباه سازد) ناگزیر باید در این راه و طریق خطرناك ، سخت بیدار و هشیار باشد(209) (تا مبادا سراپای وجودش در اختیار مستكبران و ستمگران قرار گیرد و خویشتن را به تمام معنی ببازد).

6- قیام به وظائف و شعائر دینی و تاءدب به موازین اخلاقی

باید معلم و شاگرد در قیام به شعائر اسلام و عمل به ظواهر احكام ، همواره پای بند و مراقب باشند از قبیل : اقامه نمازهای یومیه در مساجد به صورت جماعت ، و انجام آن در اوقات شریف و ساعات فضیلت اداء آن ، سلام و تحیت گرم و تواءم با آمیزه صمیمیت نسبت به تمام مردم - اعم از عالم و عامی - چه در آغازكردن به سلام و چه در پاسخ دادن به آن ، امر به معروف و نهی از منكر، صبر و تحمل آزار و رنج در طریق امر به معروف و نهی از منكر، و دعوت مردم به حق . آری باید آنان از بذل جان در راه خدا دریغ نورزند و سراپای وجود خود را در طریق رضای خداوند قرار دهند و از سرزنش هیچ سرزنش گری ، ترس و بیمی به دل خود راه ندهند. و در اداء چنین وظائف ، به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) و سایرانبیاء (علیهم السلام ) تاءسی جویند، و یادآور رنجها و محنتهائی گردند كه پیامبران الهی در طریق قیام به اوامر و تكالیف آسمانی ، دچار آنها گشتند.

معلم و شاگرد نباید در رفتار آشكار و نهان خویش ، صرفا به اعمالی كه شرعا مباح و جایز است بسنده كنند. باید بكوشند كه خود را با زیبنده ترین و كاملترین اعمال ظاهری و باطنی بیارایند؛ زیرا علماء و دانشمندان - در نظر توده مردم - الگوهای سازنده و سرمشقهائی هستند كه آنانرا تحت تاءثیر قرار می دهند. آنان به عنوان مرجع و مركزی تلقی می گردند كه مردم را به سوی خویش جلب می كنند.

علماء و دانشمندان ، حجتهای خداوند متعال و ادله و برهانهای او بر توده مردم می باشند كه گاهی برای فراگیری راه و رسم زندگانی ، افرادی مراقب این علماء هستند كه این علماء آنها را نمی بینند، و نیز افرادی از این علماء پیروی می كنند و آنانرا الگوی خود قرار میدهد كه این علماء از آنها آگاهی ندارند (یعنی افرادی آشنا و ناآشنا - كه علماء و دانشمندان ، آنها را نه می بینند و نه می شناسند - پیرو دانشمندان بوده ، و رفتار و گفتار آنها را سرمشق قرار می دهند).

بنابراین اگر عالم و دانشمند از نظر انتفاع و برخورداری از علم و آگاهی خویش ، محروم و بیگانه باشد، قطعا دیگران در انتفاع و بهره گیری از علم و دانش او، محرومتر و بیگانه ترند. به همین جهت لغزش عالم و دانشمند با توجه به مفاسدی كه از این رهگذر بر آن مترتب است و زیان آن به توده مردم می رسد - (هر چند كه این لغزش ، اندك و ناچیز باشد) - عظیم و غیرقابل اغماض خواهد بود.

باید معلم و شاگرد به رفتار و خویهائی ستوده ، پای بند و متخلق باشند، اخلاق و رفتاری كه در شریعت اسلام بدآنها عنایت و توجه شده و تعالیم اسلامی ، مردم را بدآنها تشویق كرده است . عالم و دانشمند باید با خصلت هائی ستوده و شیوه ها و صفاتی پسندیده آراسته باشند تا از رهگذر آنها مراتب رضای پروردگار را به خود جلب كنند، از قبیل : جود و سخاء، گشاده روئی (كه نباید افراطآمیز بوده و از حد اعتدال فراتر رود)، فرونشاندن خشم ، بی آزار بودن ، تحمل آزار دیگران ، بردباری ، پایمردی و مردانگی و احترام به افكار عمومی ؛ (البته در صورتی كه این افكار صحیح و عاقلانه باشد)، تنزه و خودداری از كسب های پست و فرومایه ، از خودگذشتگی ، كم توقع بودن و خودداری از فزون جوئی ، انصاف ، عدم توقع انصاف از دیگران نسبت به خود (ترك انصاف طلبی )، سپاسداری از اشخاص نیكوكار، كوشش در تاءمین حوائج مردم ، بذل جاه و مقام (در راه خدمات دینی و انسانی )، وساطت های انسانی (در حمایت از ضعفاء)، بذل لطف و محبت به تهی دستان و نیازمندان ، اظهار دوستی نسبت به همسایگان و خویشاوندان ، احسان به زیردستان ، احتراز از قهقهه و شوخی های مفرط، حفظ همبستگی با ترس و اندوه ، شكسته نفسی و فروتنی و خاموشی كه خوف و خشیت را در چهره و رفتار و حركات و سكنات و نطق و سكوت آنها نمایان سازد، به گونه ای كه اگر نگاه كسی بدآنها افتد این نگاه ، یاد خدا را در دلش بیدار نماید. باید جهات ظاهری و چهره رفتارشان ، حاكی از علم ، و نمایانگر التزام و همبستگی آنها با آئین های دینی - اعم از آداب قولی و عملی ظاهری و باطنی - باشد.

به عنوان مثال : آنگاه كه عالم و دانشمند و یا شاگرد و دانشجو به تلاوت قرآن مشغول می گردند (آداب قولی ) نباید تلاوت آنها (در چهارچوب قرائت و خواندن محض ، محدود باشد؛ بلكه ) در معانی قرآن بیندیشند: (آداب باطنی )، و به اوامر و دستورات قرآن عمل كنند، و از منهیات و محرمات قرآن عملا ابراز انزجار نمایند. آنگاه كه در خلال آیات با وعده و وعید (و بشارت و تهدید) مواجه گشتند به سرعت از آن عبور نكنند؛ بلكه با درنگهای اندیشمندانه خود درباره آنها تاءمل و تدبر نمایند و به وظائف و حدودی كه قرآن كریم مشخص ساخته است قیام كنند. خدای را با دل و زبان یاد نموده و بدینسان قلب و زبانشان را - به منظور اینكه همیشه به یاد خدا باشند - با ادعیه و اذكار شبانه روزی و نماز و روزه و حج مستحب (پس از عمل به واجبات ) به جریان اندازند (و هیچگاه از این سیلان و جریان و جنبش ، بازنایستد). و در مورد عبادت - كه سازمان دهنده رابطه نزدیك انسان با خدا است - صرفا به علم و آگاهی خود اكتفاء نكنند؛ (بلكه علم خود را با عمل و كردار بیامیزند)؛ زیرا در غیراینصورت ، دچار قساوت قلب و تیرگی روح می گردند. چنانكه ما (در مبحث مربوط به لزوم عمل به علم ) از این هشدار دریغ نكردیم ، (و مطالب زیادی درباره بكاربستن علم بازگو نمودیم ).

معلم و شاگرد باید بدن و ظاهر خویش را - بیش از دیگران - نظیف و پاكیزه نگاهدارند و خود را با چرك زدائی و چیدن ناخن و زدودن مویهائی كه زدودن و ستردن آنها مطلوب است بپیرایند، و از بویهای ناخوش آیند بپرهیزند (و خویشتن را خوشبو ساخته ) و موها (ی سر و صورت ) را با شانه كردن بیارایند. و بالاخره در پیروی از سنتها و روشهای ستوده و پسندیده و تعالیم متین و والای دینی و اخلاقی ، كوشا باشند.

معلم و شاگرد باید خود را از اخلاق ناستوده و اوصاف نامطلوب ، تهذیب و تصفیه نمایند. این اخلاق و اوصاف ناستوده عبارتند از:

حسد، تظاهر و خودنمائی ، عجب و خودپسندی ، تحقیر و كوچك شمردن دیگران (هرچند كه دیگران به درجاتی از او پست تر و دون رتبه تر باشند)، كینه ، ستم و تجاوز به حقوق دیگران ، خشم گرفتن برای غیرخدا، و دسیسه گری و نیرنگ ، بخل و دریغ كاری ، خبث سریرت و پلیدی باطن ، خوشحالی مفرط، طمع و آزمندی ، فخر، تكبر و خود بزرگ بینی ، رقابت در امور دنیوی و مباهات به آنها، سازشكاری ، خودآرائی برای مردم ، ستایش جوئی از مردم در برابر كارهائی كه انجام نداده است ، چشم پوشی از عیوب خویشتن و عیبجوئی و خرده گیری از دیگران ، غیرت و تعصب برای غیرخدا، غیبت و بدگوئی پشت سر مردم ، سخن چینی ، بهتان و افتراء، زشتی در گفتار، دروغ ، (و امثال آنها). این اوصاف و خصلتهای ناستوده ، با تفصیل و تهدیدهای مربوط به آنها و نیز داروهای درمان بخش آنها، و عوامل و موجباتی كه انسان را به این اوصاف و حالات سوق میدهد، و علل و عواملی كه انسان را از این اوصاف بیمناك و یا گریزان می سازد، (همه این مطالب ) در جای ویژه خود (یعنی علم اخلاق ) ثبت و ضبط و تدوین شده است .

منظور از یادكردن صفات پسندیده و اوصاف ناپسند در كتاب حاضر، این است كه معلم و شاگرد را هشداری باشد تا كلیاتی از این صفات را بازشناسی كرده و به طور اجمال از لحاظ تخلق به آنها، آگاهی نسبی به دست آورند.

این اوصاف و حالات - اگرچه از لحاظ اخلاقی در میان همه مردم ، اعم از عالم و عامی دارای مرز مشتركی است (و هر انسانی باید به اوصاف پسندیده ، متخلق و آراسته بوده و از اوصاف ناستوده ؛ مبری و پیراسته باشد)؛ ولی باید معلم و شاگرد در شناسائی این اوصاف و اتصاف به آنها و یا اجتناب از آنها در مقایسه با هر طبقه دیگری ، احساس نیاز بیشتری بنمایند. لذا ما این مساءله (یعنی لزوم آراستگی به اخلاق حمیده و پیراستگی از اخلاق ناپسندیده ) را مستقلا به عنوان یكی از آداب معلم و شاگرد یاد كردیم ؛ زیرا علم و دانش به گفته یكی از بزرگان ، عبادت قلب و درون انسان است و قلب انسان با عبادت ، آباد و معمور می شود؛ و علم در حقیقت عبارت از نماز سر و عبادت درونی انسان می باشد.

نماز - كه به عنوان وظیفه جوارح و اندام انسان ، بر مردم تكلیف شده است - آنگاه صحیح و درست است كه بدن و جوارح آدمی از هرگونه حدث و خبثی ، پاكیزه ، و از هرگونه آلودگی بدنی و پلیدی اندام ، طاهر باشد. همچنین علم - كه عبادت باطن و نماز قلب و سر انسان است - وقتی صحیح و باارزش است كه روح انسان را از هر گونه پلیدی های اخلاقی تطهیر شود (و در غیراینصورت ، علم انسانی فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود). خداوند متعال نور و پرتو علم را در قلبی كه آلوده به تیرگیها و خویهای ناستوده است راه نمی دهد؛ چنانكه امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (علم و دانش با كثرت و تكرار تعلم و یادگیری به دست نمی آید، بلكه علم ، نوری است كه خداوند - بر حسب مشیت خویش - در دل افرادی قرار می دهد كه خواهان هدایت و راهنمائی آنها است ) (210) .

ابن مسعود گفته است : (علم از رهگذر كثرت روایت و نقل آن به دست نمی آید، بلكه نوری است كه در دل افكنده می شود) (211) .

از همین جا نتیجه می گیریم كه علم و دانش صرفا عبارت از حاضرالذهن بودن نسبت به معلومات و اطلاعات ، و انباشتن و ذخیره ساختن معارف ویژه در وعاء و ظرف نیروی حافظه نمی باشد. اگرچه علم در اصطلاح توده مردم عامی ؛ عبارت از همین انباشتن ذهن به اطلاعات و آگاهی های مخصوص است ؛ (ولی نمی توان نام علم واقعی را بر آن اطلاق كرد)؛ چون علم ، عبارت از همان نوری است كه از چنان علمی برمی خیزد؛ و منشاء بصیرت و بینش و ترس و خشیت از خدا می گردد. چنانكه قبلا توضیح چنین مطلبی بیان شد. (آری شاگرد و معلم در لابلای بصیرت و خشیت - از رهگذر خودیابی - خدای خویش را می یابند و نسبت به او احساس بصیرت و بینائی نموده و ترس و بیمی از او در دلشان راه می یابد).

این بود پاره و مجموعه ای از آداب و وظائفی كه باید معلم و شاگرد مشتركا نسبت به خود بدآنها پای بند باشند. و اكثر این وظائف به مسئله لزوم عمل به علم و بكارگرفتن آن بازمی گردد. ولی ما این وظائف را در كنار عمل به علم ، به طور جداگانه یاد كردیم (و آنها را تحت عناوین مختلف ، بررسی نمودیم )؛ چون برای مقام و منزلت این وظائف اهمیت زیادی قائلیم و می خواهیم در طی آنها معلم و شاگرد را به اصول و مبانی و ضوابط فضائل ، هشدار داده و بدآنها آگاهشان سازیم .

بخش دوم : آداب و وظائف معلم و شاگرد در درس و سایر اشتغالات

(محتوای این بخش ضمن شش امر مورد بحث قرار می گیرد):

1- مداومت و استمرار بحث و اشتغالات علمی

باید معلم و شاگرد در اشتغالات علمی - اعم از خواندن ، مطالعه ، نگارش و حاشیه نویسی ، مباحثه ، مذاكره ، تفكر و تدبر، حفظ و از بر كردن ، اقراء(212) ، و امثال آنها همواره كوشا باشند. و باید ملازمت و همبستگی با اشتغالات علمی را مطلوب خویش برشمرده و آنرا سرمایه زندگانی خود تلقی نمایند. و حتی الامكان به كارهای غیرعلمی - یعنی به امور دنیوی سرگرم نشوند؛ ولی در صورت عدم امكان می توانند اشتغالات به امور دنیوی را به قدر ضرورت و نیازهای اولیه محدود سازند. البته باید توجه داشته باشند كه اشتغالات غیر علمی و رسیدگی به ضروریات اولیه دنیوی - بر حسب نیازهای روزمره زندگی - آنگاه معقول است كه معلم و شاگرد نیازهای علمی خود را برآورده ساخته و وظائف مربوط به آنرا اداء كرده باشند. به همین جهت گفته اند: (تمام وجود خویش را در اختیار علم قرار ده ، تا خود علم ، مقداری از خویشتن را در اختیار تو قرار دهد و شمه ای از خود را به تو عطاء كند).

از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (خداوند (عز و جل ) گوید: مذاكرات و گفتگوهای علمی در میان بندگانم - به شرط آنكه این مذاكرات ، آنانرا به امر و فرمان و شناخت من ، رهنمون باشد - از عواملی است كه می تواند قلبهای مرده و دلهای خفته را زنده و بیدار سازد). (213)

امام باقر (علیه السلام ) فرمود: (خدای بیامرزاد بنده ای را كه علم و دانش را حیات بخشیده و آنرا زنده كرده است . عرض كردند: كیفیت احیاء علم چیست ؟ فرمود: به این صورت است كه دینداران و افراد باتقوی از طریق مذاكره و گفتگوهای علمی ، (به علم و دانش ، روح تازه ای ببخشند و آنرا احیاء نمایند) ) (214) .

از همان امام (علیه السلام ) نقل شده است كه گفت : (مذاكره و گفتگوهای علمی به عنوان درس و بررسی است ، و درس و بررسی و مطالعه ، به عنوان نماز و عبادتی نیكو به شمار می آید).

2- خودداری از مراء و جدال و ستیزه جوئی در بحث

پرسشهائی كه معلم و یا شاگرد مطرح می سازند نباید به منظور آزار رساندن و وانمود ساختن عجز و ناتوانی و طعنه زدن به شخصیت علمی طرف باشد؛ بلكه باید به صورت پرسش شاگرد باشد كه برای خدا از معلم - به منظور فراگیری و كسب اطلاع - سؤ ال می كند. و نیز پرسش معلم از شاگرد باید به منظور ارشاد به حقیقت و واقعیت باشد و خدا را در این مسیر در مد نظر گیرند و همدیگر را به خیر رهنمون سازند. یعنی طرفین باید از سؤ الهای خود ارشاد و راهنمائی و یا استرشاد و راه یابی را در نظر گیرند. با چنین شرائطی است كه هدف عالی تعلیم و تعلم ، پدیدار شده و شجره علم ، رشد خود را آغاز نموده و نهال آن بارور می گردد.

اما اگر هدف پرسش كننده صرفا عبارت از خودنمائی و ستیزه جوئی باشد و بخواهد از راه سؤ ال پیچ كردن ، غلبه و پیروزی خویش و از بكارافتادن طرف را به رخ دیگران بكشد، این روش و چنین هدف گیری ها در جان و دل انسان نیروهای پست و فرومایه و عادات پلیدی را به ثمر می رساند، عاداتی كه خشم خدا را برمی انگیزد.

علاوه بر اینكه مراء و جدال ، موجب فرومایگی روح و جلب خشم الهی می گردد، مفاسد و معاصی متعدد دیگری را برای انسان به ارمغان می آورد كه این معاصی و مفاسد عبارتند از: آزار رساندن به طرف ، نادان و بیسواد قلمداد كردن او، خدشه دار ساختن او، خودستائی ، پاكیزه انگاری خویشتن ، و امثال آنها از رفتارها و حالاتی كه از گناهان گرانبار و از عیوبی به شمار می آیند كه در سنت و راه و رسم دین مقدس اسلام به سختی از آنها نهی شده است . (غائله سوء و نتایج شوم پرسشهای ستیزه آمیز و عاری از هدف الهی و علمی ، به همین جا ختم نمی شود؛ بلكه ) از رهگذر آن ، زندگانی انسان دستخوش پریشانی و اضطراب می گردد؛ زیرا اگر تو با فرد سفیه و نابخرد - به منظور خودنمائی - به جدال و ستیز برخیزی ، رفتار سفیهانه او، ترا می آزارد. و اگر با فرد صبور و بردبار و دوراندیش بستیزی ، ترا از خویش می راند و نسبت به تو كینه به دل می گیرد.

الف - احادیث در نكوهش جدال و ستیز در بحث :

خداوند متعال از زبان پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) و امامان (علیهم السلام ) شدت حرمت و ممنوعیت جدال و ستیز و درگیریهائی را - كه فاقد هدف الهی و علمی است - به مردم اعلام فرموده است :

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (با برادر ایمانی خود به جدال و ستیز برنخیز، و با او مزاح و شوخی مكن ، و وعده ای را كه به آن وفا نمی كنی با او در میان نگذار) (215) .

و نیز فرمود: (اگر كسی از ستیز و جدال خودداری كند، و با وجود اینكه خود را ذیحق می داند از درگیری در سخن صرف نظر نماید، خانه و سرای آرام بخشی در قله های رفیع بهشت برای او بناء و مهیا می گردد. و اگر كسی از جدال خودداری نماید - حتی در حالیكه حق با او نیست و یاوه می گوید - برای او سرائی در كرانه و پیرامون و یا میانه بهشت بنا می شود) (216) .

و همو فرمود: (جدال و ستیزه جوئی را كنار بگذارید؛ زیرا حكمت آنرا بازنمی یابی ، و نیز از فتنه و آشوب و آفات آن در امان نمی مانی ) (217) . (یعنی هیچكس حكمتی را از لابلای جدال و ستیزه جوئی به دست نیاورده و نیز از آفات آن درامان نمانده است ).

ام سلمه (همسر رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) )گفت : كه آنحضرت فرمود: (نخستین پیمانی كه خداوند متعال با من منعقد ساخت ، و (مرا از آن نهی فرمود) - پس از نهی از پرستش بت ها و شرب خمر - همان درگیری و ستیز با مردم است (218) . (یعنی خداوند با من پیمان بست كه به ترتیب ، بت پرستی و شرب خمر ننمایم و با مردم نزاع نكنم ).

و فرمود: (فقط گروه و جامعه ای دچار گمرهی و سرگشتگی می شوند كه جدال و ستیز میان آنها راه یافته است ، و علت اساسی گمراهی آنها وجود حالت ستیزه جوئی در میان آنان است ) (219) .

و نیز گفت : (هیچ بنده ای از بندگان خدا به تكمیل حقیقت ایمان خود توفیق نمی یابد مگر آنگاه - كه با وجود ذیحق بودن - دست از نزاع و درگیری (و خودنمائی ) بردارد) (220) .

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (جدال و ستیزه جوئی ، یك بیماری پنهان و غداری می باشد. در انسان ، هیچ خصلتی بدتر از آن وجود ندارد. ستیزه جوئی ، مشخص خوی ابلیس و نسبت او است . هیچ فردی در هیچ حالتی گرفتار آن نمی گردد مگر كسی كه از خودشناسی و مردم شناسی بی بهره ، و از شناخت حقایق دین ، محروم است ) (221) . (اینگونه افراد كه گرفتار خودباختگی هستند، و ارج و پایه انسانی خویش را نمی شناسند و از مردم شناسی نیز بی بهره اند و فاقد احساس وابستگی با تعالیم و حقایق دینی می باشند، ستیزه جوئی و درگیری با مردم را پیشه خود ساخته و بدون آنكه از این نزاعها و خودنمائیها بهره ای را عائد خویش و یا دیگران نمایند، موجبات رنج و آزار و پریشانی روانی خود و دیگران را فراهم می آورند، و مآلا، جامعه ای كه با اینگونه ستیزه جوئی فرم یافته است دستخوش هرج و مرج می گردد. چنین جامعه ای نه تنها راهی فراسوی آن برای سازندگی باز نمی شود؛ بلكه سرگشتگی و سراسیمگی و بالاخره انحطاط و نابودی ، آنرا تهدید می كند).

گویند: شخصی به امام حسین (علیه السلام ) عرض كرد: بنشین تا با هم در مسائل مربوط به دین مناظره كنیم . حضرت فرمود: فلانی ! من در دین و آئین خود با بصیرت هستم و راه هدایت برای من مكشوف و روشن است . اگر تو درباره دینداری و آئین خویش ، از نادانی و بی اطلاعی رنج میبری ! برو كاوش و جستجو كن . (شئون انسانی و معنوی من اجازه نمی دهد كه دست اندر كار جدال و ستیز گردم ) مرا با جدال چه كار است ؟ به هوش باش كه شیطان ، آدمی را وسوسه می كند و با سخنهای در گوشی با انسان ، به نجوی و رازگوئی مشغول می شود و می گوید: از جدال و ستیز دریغ مكن ، با مردم مناظره كن ؛ چون ممكن است (كناره گیری و چشم پوشی از آن ) این تصور را در مردم به وجود آورد كه تو از لحاظ بینش دینی ، عاجز و ناتوان ، و گرفتار جهل و نادانی هستی ).

ب - انواع جدال با مردم :

(جدال و مراء با مردم (كه ریشه آن ، حس خودنمائی و خویشتن آرائی و اعتراض به سخن دیگران است ) از چهار صورت بیرون نیست :

1- ممكن است جدال و درگیری ، مربوط به مسئله ای باشد كه طرفین نزاع كاملا از آن وقوف و آگاهی داشته و در اساس و بنیاد آن مساءله ، هیچگونه اختلافی با هم نداشته باشند. بنابراین نزاع و درگیری طرفین در آن مساءله ، موجب از دست نهادن اخلاق و آداب حسنه و نصیحت و اندرزهای دینی گشته و در نتیجه ، آندو پویای فضیحت و رسوائی و بدنامی خود خواهند بود. و مآلا علم و دانش را از این رهگذر تباه و بی مقدار خواهند ساخت .

2- و یا آنكه طرفین ، گرفتار جهل و بی اطلاعی نسبت به آن مساءله می باشند. در این صورت ، نزاع آنها جز اظهار جهل و نادانی و ستیزه جوئی و اصرار در ابراز بی اطلاعی ، نتیجه و ثمر دیگری نخواهد داشت و نیز تلاش و درگیری آنها به خاطر جهل خواهد بود.

3- و یا آنكه یكی از طرفین ، فردی عالم و آگاه به مساءله ، و دیگری فردی فاقد علم و بصیرت در آن مساءله می باشد. اگر آن فرد آگاه و عالم بخواهد از راه جدال و درگیری ، عجز و ناتوانی و نارسائی علمی طرف را به رخ او و دیگران بكشد؛ در حقیقت ، ظلم و ستم را - به خاطر پی جوئی از لغزشش - بر او روا داشته است ؛ (زیرا برای ارشاد دیگران ، جدال و ستیزه جوئی ، راه منحصر به فرد نیست . انسان می تواند مردم را با آمیزه مهر و راءفت ، و رحمت و شفقت ، راهنمائی و ارشاد كند).

4- و یا اینكه تو، فاقد علم و آگاهی هستی ؛ ولی طرف نزاع تو فردی عالم و آگاه است . اگر در چنین شرائطی با او ستیز كنی و درگیر شوی احترام و آبروی او را از میان برده ، و مقام و منزلت عالم و دانشمند را ارج ننهاده ای . (تو كه در برابر حق تسلیم نمی گردی از راه جدال و ستیز با عالم و دانشمند نه تنها بهره ای عائد خود نمی سازی ؛ بلكه گناه اهانت به دانشمند را بر بار گناه ستیزه جوئی خویش ، اضافه می كنی ).

ملاحظه كردید كه جدال و ستیزه جوئی به هر صورت و در هر شرائطی ، زشتی و زیانبار بودن آن ، غیرقابل تردید می باشد. اگر كسی انصاف را نصب العین خود قرار دهد و در برابر حق و واقعیت ، انعطاف پذیر باشد، و از جدال و درگیریهای خصمانه دست بردارد، به استحكام ایمان خویش توفیق یافته ، و به كیفیت معاشرت و طرز برخوردهای دینی خود سر و سامانی داده ، و روابط خود را بهبود بخشیده ، و عقل و خرد خویش را از گزند لغزشها و انحراف ، مصون داشته است ) (222) .

تمام گفتار مذكور، از امام صادق (علیه السلام ) است . (این امام بزرگوار در طی سخنان حكیمانه خود در بازگو كردن همه جوانب زیانبار جدال و ستیزه جوئی ، چیزی را فروگذار نفرموده ؛ بلكه رهنمودهائی كه آنحضرت در طی چنین سخنانی ارائه كرده اند می تواند برای افراد منصف و خودآگاه ، بهترین راهنما خودداری از ستیزه جوئی و خودآرائی باشد).

باید متوجه بود كه حقیقت و جان و روح مراء و ستیزه جوئی ، عبارت از اعتراض به سخن دیگران می باشد. و هدف یكفرد ستیزه جو این است كه عیوب و نواقص و نقائص لفظی و معنوی سخن دیگران را برملا سازد، و یا منظور او یك هدف غیردینی است ؛ یعنی او در چنین سعی و كوششی ، جز دین ، هدف دیگری را در مد نظر دارد؛ در حالیكه خداوند متعال همه مردم را به كوششهائی دعوت می كند كه باید هدف و منظور نهائی آن ، خدا و دین باشد.

ج - راه گریز از جدال و ستیزه جوئی با مردم :

برای فرار و گریز از جدال و ستیز بیجا، لازم است كه انسان از اعتراض و انكار هر سخنی كه می شنود چشم پوشی كند. اگر سخن كسی بر اساس حق و حقیقت مبتنی باشد باید قلبا آنرا تصدیق و تاءیید كرد، و در صورت نظرخواهی ، صدق و راستی و درستی آنرا اظهار نمود. اگر سخن كسی به ناحق و باطل باشد و این سخن با امور مربوط به دین ، پیوندی نداشته باشد، فرد باید سكوت را پیشه خود سازد؛ البته در صورتی كه شرائط لزوم عمل و اداء وظیفه امر به معروف و نهی از منكر در مورد آن سخن باطل ، فراهم نیامده باشد، (و الا سكوت و بی تفاوتی در برابر چنان باطل ، جائز و روا نیست ).

خرده گیری از سخن دیگران و مخدوش ساختن آن ، ممكن است مربوط به لفظ و طرز تعبیر باشد؛ به این معنی كه در سخن طرف ، از نظر قواعد دستوری و لغوی و نظم و ترتیب كلمات ، خللی وجود داشته باشد. و این خلل ، یا ناشی از نارسائی اطلاعات ادبی است و یا معلول طغیان و لغزش زبان (و سبق لسان ) می باشد.

و یا ممكن است خرده گیری از سخن دیگران به معنی و محتوای آن مربوط باشد، به این معنی كه بگوید: مطلب آنطور نیست كه تو می گوئی ، یا تو در این بیان خود - به این دلیل و آن دلیل - دچار اشتباه هستی .

و یا عیبجوئی از سخن دیگران ممكن است به هدف و منظور گوینده آن ارتباط داشته باشد. مثلا به او بگوید: اگرچه سخن و گفتار تو درست و به حق است ؛ ولی منظور تو عبارت از اظهار حق نیست ؛ (بلكه می خواهی هدف دیگر و منظور باطلی را در لابلای گفتار خود، وانمود سازی )، و امثال اینگونه عیب جوئیها (كه می توان از طریق محبت و ملاطفت و بدون نیاز به ستیزه گری ، آنها را جبران كرد).

برای پی بردن به سوء نیت و فساد قصد و هدف گوینده ، نشانه ای وجود دارد كه به وسیله آن می توانیم به نادرستی قصد و اراده او آگاه شویم . به این صورت كه مشاهده می كنیم : وی - به خاطر اظهار فضل و خودنمائی و اظهار آشنائی به مساءله - از ظاهرگشتن حق و اثبات واقعیت به وسیله دیگران ، ابراز تنفر می كند؛ (این حالت روانی ، نمایانگر سوء نیت و فساد قصد و اراده گوینده است )؛ چون انگیزه این حالت روانی ، حس برتری جوئی و از طریق اظهار فضل می باشد كه با تهاجم و یورش به دیگران همراه است ، و میخواهد با چنین یورش و سرازیر كردن سیل انتقاد، عیب و نقص طرف را وانمود سازد.

فضل فروشی و خرده گیری از دیگران ، دو نوع از انواع تمایلات و گرایشهای پست روانی و از حالات مهلك و فرومایه و غیرانسانی است :

1- اظهار فضل و یا فضل فروشی به عنوان تزكیه نفس ، یعنی خودپسندی و خودستائی تلقی می شود كه می توان آنرا ناشی از طغیان انسان در ادعاء والائی مقام و خودبزرگ بینی دانست ؛ در حالیكه خداوند متعال در نبشتار استوار بنیاد خود (یعنی قرآن كریم ) بشر راز تزكیه نفس بمعنی خودستائی نهی كرده و فرموده است :

(( (فلا تزكوا انفسكم ) )) (223) .

پس خویشتن را پاكیزه و مبرای از هر گونه عیب و نقص مپندارید و خودپسند نباشید.

2- اما خرده گیری از دیگران و وانمود ساختن عیب و نقص آنها، بازده و مقتضای سبعیت و حالت درنده خوئی انسان است ؛ زیرا انسان می خواهد در چنین حالات روانی ، دیگران را از هم بدرد، و به آنان صدمه و آزار برساند. این حالت درنده خوئی ، آدمی را به نابودی و تیره روزی شخصیت سوق میدهد. آری ستیزه جوئی و درگیریهای نامطلوب است كه این حالات و خصلت های مهلك را در بشر تقویت می نماید.

جدال و ستیز با دیگران هرگز از آزاررسانی و تهییج غضب و برانگیختن كینه ، جداپذیر نیست ، و لازمه ستیزه جوئی اینست كه یكطرف درگیر، طرف دیگر را وادار سازد كه از سخن خود برگردد و هر طور كه شد در صدد تاءیید سخن و مدعای خویش برآید، اعم از آنكه این سخن و مدعی ، حق و یا باطل باشد.

ستیزه جو، سعی می كند گوینده را با هر حربه ای كه به نظر او می رسد بكوبد، و شخصیت او را مخدوش سازد، و او را مورد نكوهش قرار دهد. نتیجه این كار چنان خواهد بود كه میان دو فرد ستیزه جو، درگیریها و مشاجرات لفظی (ناهنجاری ) بالا گیرد، و مانند دو سگی گردند كه با هم گلاویز می شوند و به هم پارس ‍ می كنند. و منظور هر یك از آنها این است كه طرف مقابل را با نیش و گاز و حربه ای مورد حمله قرار دهد كه از لحاظ ایجاد صدمه و ناراحتی ، مؤ ثرتر، و در اسكات و كوباندن و نابود ساختن او، نیرومندتر باشد.

راه درمان این حالت روانی نابسامان آنست كه انسان ، حالت كبر و خودبزرگ بینی خویش را - كه انگیزه فضل فروشی او شده است و نیز خوی سبعانه و حالت درنده خوئی خویش را كه موجب تنقیص و خرده گیری او از دیگران می باشد - با داروهای درمان بخش ، در هم شكند و آنرا از خود بسترد، داروهائی كه برای درمان كبر و خشم انسان ، مؤ ثر و سودمند می باشد.

در كتابی كه قبلا از آن یاد كردیم یعنی كتاب (منارالقاصدین فی اسرار معالم الدین ) و نیز كتب دیگر كه در زمینه علم اخلاق تاءلیف شده است ، طرق درمان اینگونه بیماریهای روحی و داروهای لازم ، ارائه شده است .

د - باید مراقب دسیسه های ابلیس باشیم .

نباید شیطان ترا فریب دهد؛ چون ممكن است با سخنان خدعه آمیز و گفتار حق بجانب خود، به تو بگوید: از اظهار حق دریغ مكن و در اظهار حق از سازش و مجامله و سستی خودداری نما. (آری نباید انسان تحت تاءثیر چنین گفتارهائی قرار گیرد)؛ چون شیطان همواره با صحنه سازیهای دلسوزمآبانه و چهره و سیمای خیرخواهی ، افراد كم خرد را به شر و فساد می كشاند.

خویشتن را به صورت دستاویز خوش رقصی ! و خنده های مسخره آمیز شیطان درنیاور. (یعنی شیطان می خواهد با وسوسه های فریبنده ، ترا به ستیزه جوئی و جدال با دیگران تحریص و تشویق كند و خود به عنوان تماشاچی از رفتار سبكسرانه تو لذت برد و از ته دل به تو و طرف مقابل تو بخندد).

البته اظهار حق به كسی كه نسبت به آن ، گوش شنوائی دارد و در برابر حق ، انعطاف پذیر است ، كاری نیكو و بجا است ، آنهم در صورتی كه این كار بر اساس ‍ اخلاص ، و تواءم با قصد و هدف الهی انجام گیرد.

راه اظهار حق - كه با اخلاص در نیت تواءم است - از طریق اخلاق حسنه و نصیحت و اندرز خداپسندانه ، انجام پذیر می باشد؛ چون اخلاق حسنه و نصیحت و اندرز، بهترین طریق ارشاد مردم به حق و حقیقت است ؛ بنابراین نباید ارشاد مردم با جدال و ستیزه جوئی تواءم باشد.

نصیحت و اندرز، وقتی به كار می آید و می تواند دیگران را در راهنمائی به حق ، مدد كند كه در چهره و هیئت واقعی خود - كه همان لطف و مدارا است - جلوه كند. و در غیراینصورت ، نصیحت و اندرزی كه فاقد لطف و مدارا می باشد از فضیحت و بدنامی سربرمی آورد. بدیهی است كه نتایج زیانبار و غائله سوء چنین نصیحت عاری از محبت ، از نتایج سودمند و ثمربخش آن ، فراوان تر و عظیم تر خواهد بود.

اگر كسی با فقیه نمایان دوره ما: (عصر مؤ لف ) - كه فقط از نام و اسم علم ، بهره ای دارند و به عنوان (عالم ) معروفند - رفت و آمد كند و با آنان حشر و نشر نماید بر طبع او، خوی جدال و ستیزه جوئی (و خودنمائی ) چیره می گردد، و آنگاه كه همالان و همنشینان بد و فاقد شخصیت به او القاء می كنند كه جدال و ستیزه جوئی نشانه فضل است ، سكوت و چشم پوشی از جدال و ستیزه جوئی بر او دشوار می گردد. بنابراین باید از چنین دانشمندان ، - آنگونه كه از شیر می گریزی - برحذر بوده و از آنان بگریزی .

3- نباید از یادگیری و تحصیل علم و آگاهی در هیچ شرایطی استنكاف نمود

معلم و شاگرد نباید از یادگیری و استفاده علمی از افرادی كه در مقام و منصب و سن و شهرت و دینداری و یا علوم و دانشهای دیگر، پائین تر و پست تر از آنها هستند، استنكاف ورزند؛ بلكه باید از هر كسی كه استفاده علمی از او امكان پذیر است ، بهره و فائده ای به دست آورند.

والائی مقام و شهرت آنان نباید مانع از آن شود كه در استفاده و بهره گیری از افراد پائین تر از خود - در مسائلی كه در آنها آگاهی كافی ندارند - دریغ كنند، چون این حالت ، موجب می شود كه در تجارت و سوداگری علمی خویش دچار زیان گشته ، و مراتب علم و آگاهی آنها رو به نقصان گذارده ، و مشمول خشم و غضب پروردگارشان واقع شوند.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (حكمت و دانش و سخن حكیمانه ، گمشده افراد باایمان است . یك فرد باایمان آنگاه كه علم و حكمت را در هر جا بیابد در فراگرفتن دست یازی به آن ، از همه افراد دیگر شایسته تر و سزاوارتر

میباشد) (224) .

سعید بن جبیر گفت : انسان - تا وقتی كه در حال تعلم و دانش آموختن ، بسر می برد - عالم و دانشمند است . و آنگاه كه دانش آموختن و یادگیری را رها كند و بپندارد كه از علم و دانش و اندوختن سرمایه های علمی بی نیاز می باشد، و به معلومات موجود خود اكتفاء كند؛ او بیش از اندازه تصور، جاهل ترین و نادان ترین مردم است .

شاعری (225) می گوید:

(( و لیس العمی طول السؤ ال و انما



تمام العمی طول السكوت مع الجهل ))



كوری و فقدان بینش علمی ، عبارت از طول مدت سؤ ال و استمرار پرسش نمی باشد؛ بلكه كوری كامل و فقدان بینش علمی ، عبارت از طولانی ساختن سكوت و عدم پرسش است كه همراه با جهل و نادانی ، چنین سكوتی ادامه یابد.

اگر كسی به علت شرم و حیاء از سؤ ال كردن خودداری كند، مشمول مضامین این شعر بوده و گرفتار كوری و فقدان بینش علمی است . به همین جهت گفته اند: (اگر كسی از پرسش كردن (در مسائلی كه به آنها آگاهی ندارد) - به خاطر شرم و حیاء - دریغ نماید جهل و نادانی نسبت به او، بی حیاء شده و با بی شرمی به او روی می آورد. و نیز گفته اند: رقت و تنكی و ظرافت چهره - (كه نمایانگر حیاء و شرم انسان در طرح پرسش است ) - موجب رقت علمی و قلت سرمایه بینش انسان می گردد. و بزرگان گفته اند: افراد خجول و همچنین افراد مستكبر یعنی كبریاء منش و خودبزرگ بین نمی توانند به دانش آموختن و یادگیری صحیح علم موفق گردند.

زرارة (بن اعین )، و محمد بن مسلم ، و برید عجلی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده اند كه آنحضرت فرمود:

(از آنجهت جامعه و مردمی مورد تهدید انحطاط و نابودی هستند و هلاك می گردند كه از سؤ ال كردن امتناع می ورزند، یعنی هلاك آنها به خاطر این است كه پرسش نمی كنند) (226) .

و نیز همو فرموده است : (بر در این علم و دانش (انسان ساز و الگوپرداز)، قفلی است كه كلید آن ، سؤ ال و پرسش می باشد) (227) .

4- انعطاف و تسلیم بودن در برابر حق

معلم و شاگرد باید سعی كنند نیروئی را به دست آورند كه در ظل آن نیرو، حس پذیرش حق و انقیاد و تسلیم بودن در برابر واقعیت ها، در آنان به ثمر رسد. این مساءله از نكات مهم و اساسی مربوط به آداب و وظائف مشترك میان معلم و شاگرد نسبت به خود می باشد. به این معنی : چنانكه احساس كردند كه در سخنان خویش دچار اشتباهی شده اند - اگرچه این اشتباه و لغزش را فردی كوچكتر و كم سال تر از آنها اظهار كرده و تذكر دهد - نباید از رجوع به حق (و اعتراف به اشتباه خود) دریغ نمایند؛ زیرا اعتراف به اشتباه و تسلیم شدن در برابر حق - علاوه بر آنكه دارای وجوب و ضرورت دینی و اخلاقی است - موجب بركت و فزونی سرمایه علم و دانش در میان جامعه می باشد.

اصرار معلم و شاگرد در عدم پذیرش حق - ولو از فردی كوچكتر - عبارت از نوعی كبر و خودبزرگ بینی است كه در پیشگاه خداوند، سخت مذموم و نكوهیده می باشد و موجب طرد و دوری انسان از رحمت خداوند متعال می گردد.

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: كسی كه ذره ای كبر و خودبزرگ بینی در دل او وجود داشته باشد، به بهشت و سرای نیكبختی راه ندارد. بعضی از یاران آن حضرت عرض كردند: یا رسول الله (بر اساس این معیار، راه نجاتی نخواهیم داشت ؛ بلكه ) هلاك و نابودی و بدبختی ، ما را تهدید می كند؟ چون برخی از ما مردم به كفش خوب و جامه زیبا و فاخر، احساس علاقه و دلبستگی می نمایند (و میخواهند با جامه زیبا و پاافزار خوب ، زندگانی كنند؟) پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) فرمود: این نوع علاقه و دلبستگی ، كبر و خودبزرگ بینی نیست ؛ بلكه كبر و خودبزرگ بینی عبارت از (( (بطر الحق و غمض ‍ الناس ) )) یعنی عدم اعتراف به حق ، و حقیر شمردن مردم می باشد، و (بطرالحق ) بمعنی مردود ساختن سخن حق بر گوینده آن ، و عدم اعتراف به آن پس از ظهور و آشكار شدن حق است ، اعم از آنكه حق به وسیله فردی خردسال یا بزرگسال و یا شخصیتی بزرگ و برجسته و یا شخصیتی حقیر و پست و گمنام آشكار گردد(228) .

همین مقدار تهدید برای نكوهش كبر و خودبزرگ بینی ، و درك منع و نهی آن از طرف شارع مقدس اسلام ، (برای هر فرد عاقل و خردمند)، كافی و بسنده است .

5 - آمادگی قبلی معلم و شاگرد برای درس

معلم و شاگرد (پیش از آنكه دست اندر كار تدریس و یادگیری گردند، یعنی ) پیش از آنكه معلم ، درس خود را آغاز كند، و قبل از آنكه شاگرد، سؤ الی را مطرح سازد، در مورد درس و سؤ ال خود، دقت و تاءمل نمایند، و آنرا به صورت منقح و پاكیزه ای آماده سازند تا از شتابزدگی و لغزش و تصورات واهی و واژگونی درك و فهم ، مصون باشند. و بدینطریق (عادت به دقت در مورد مطلب و یا سؤ ال ) به صورت نیروی شایسته ای برای آنها درمی آید (تا همواره در مورد تدریس و یاسؤ ال خویش ، با اندیشمندی و سنجش فكری ، خوی گیرند). و گرنه اگر به شتابزدگی در پرسش و پاسخ عادت كنند، اشتباهات و لغزشهای آنها رو به فزونی گذاشته ، و عیب و نقص آنان گسترش یافته ، و اشتباه آنها آشكار و برملا می شود؛ و نتیجة در محیط خود، به عنوان افرادی لغزنده و اشتباه كار و شتاب زده معروف می گردند. به ویژه اگر همنشینانی بدسیرت در محیط آنها بسربرند، همنشینانی كه معلم و شاگرد بیمناكند كه مبادا رفتار نسنجیده آنها را دستاویز و بهانه ای برای انتقاد و عیبجوئی قرار دهند، و حالات نابسامان آنها را نزد حسودان و رقیبان ، به عنوان سمت و نمودار شخصیت آنها معرفی نمایند.

6- رعایت نظافت و پاكیزگی ، و لزوم آراستن ظاهر

معلم و شاگرد - آنگاه كه می خواهند در جلسه درس حضور یابند - لازم است همیشه با وضوء، و پاكیزه از هرگونه كثافت و آلودگی و پلیدی باشند. بدن و جامه خویش را نظیف و خوشبو سازند، و به منظور تجلیل از مقام علم و دانش ، و رفاه حال حاضران و همنشینان و فرشتگانی (كه پروانه وار، گرداگرد این محفل مقدس در گردشند) بهترین جامه خود را در بر كنند. و به خصوص اگر جلسه درس در مسجد برگزار شود (رعایت این نكات شایسته تر است ).

به طور فشرده : تمام نكاتی كه در مورد نظافت و پاكیزگی بدن و لباس در شریعت مقدس اسلام درباره همه مردم گوشزد شده است ، رعایت آنها برای معلم و شاگرد شایسته تر و ضروری تر می باشد.